مقدمه
تدبر در قرآن کریم از موضوعات بسیار مهم و کلیدی درک و فهم قرآن کریم است.
امّا متأسفانه مانند قرآن کریم همچنان مهجور مانده است. موضوعی که اگر جایگاه خود را در میان مسلمانان باز یابد منشأ آثار و برکات فراوانی در جامعه اسلامی خواهد شد. بسیاری از مشکلات که امت اسلامی در حال حاضر درگیر با آن است، ریشه در دور ماندن از قرآن و فرهنگ غنی آن دارد. امیر مؤنان علی علیه السلام پیشاپیش در مورد دوری از قرآن به امت اسلامی اخطار داده و فرموده است:
یأتی عَلَی النّاسِ زَمانٌ لا یبقی فیهِمْ مِنَ الْقُرانِ الاّ رَسْمُهُ1
زمانی بر مردم خواهد آمد که از قرآن در میان آنان جز نشانه ای باقی نخواهد ماند.
آیا واقعیت غیر از این است که در جامعه اسلامی ما که بیشتر مردم باسوادند و اظهار عشق و علاقه و احترام به قرآن می کنند، تعداد زیادی از آنان هنوز قادر به خواندن قرآن نیستند و عدّه زیادی از کسانی که توان قرآن خواندن دارند به ندرت در طول سال ـ به غیر از ماه مبارک رمضان ـ قرآن می خوانند و تنها عده کمی همواره آن را تلاوت و عده کمتری در آن تدّبر می کنند؟!
امیرمؤنان علی علیه السلام می فرماید:
لا خَیرَ فی قَراءةٍ لا تَدَبُّرَ فیها2
در قرائتی که در آن تدبر نباشد، خیری نیست.
گاه لازم است انسان در کنج خلوت نشسته و با خود بیندیشد که نکوهش و توبیخ های مکرر قرآن از کسانی که در قرآن تدبر نمی کنند برای چیست و چرا خداوند این همه ما را بدان توجه داده است؟
در سوره محمد صلی الله علیه و آله می خوانیم:
اَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرانَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها (محمّد صلی الله علیه و آله، 24)
آیا در آیات قرآن نمی اندیشند؟ یا [مگر] بر دل هایشان قفل هایی نهاده شده است؟
همچنین در سوره، قمر خداوند به طور مکرر می فرماید:
وَ لَقَد یسَّرْنَا القُرانَ لِلذِّکرِ فَهَل مِنْ مُدَّکرٍ (قمر: 40، 32، 22، 17)
ما قرآن را برای یادآوری آسان ساختیم، آیا کسی هست که متذکر شود؟!
امروز که مردمان دنیا به بن بست فرهنگی و اخلاقی رسیده اند و با چشمانی هراسان و نگران به دنبال یافتن روزنه امیدی برای نجات خود می گردند زمان آن فرارسیده که مسلمانان به خود آیند و برای بار دیگر به ندای غریبانه قرآن کریم که در طول قرون و اعصار همچنان به گوش می رسد لبیک گویند و با پیاده کردن قرآن در برنامه های شخصی و اجتماعی خود، الگویی قرآنی به دنیا ارائه دهند که شاید این بزرگ ترین رسالت آنان در عصر حاضر باشد.
مفهوم تدّبر
تدّبر از ماده «دَبْر» و به معنی پشت هر چیزی است و «تدبیر» و «تدّبر» نیز به معنی ژرف اندیشی و عاقبت نگری است.3
تفاوت «تدّبر» با «تفکر» این است که تفکر مربوط به بررسی علل و خصوصیات یک موجود است (مثل بررسی علل و خصوصیات رفتار یک شخص در جامعه)؛ولی تدّبر مربوط به بررسی عواقب، نتایج و پیامدهای آن رفتار است.4با توجه به مفهوم لغوی تدّبر، مفهوم اصطلاحی این واژه نیز در حوزه قرآنی، چنین بیان شده است:
پیگیری آیات به صورت پیاپی و پشت سر هم، همراه با تأمل در آنها و در روابط آیات با یکدیگر و یافتن روابط ناپیدای موجود در هر یک از آیات.5
حاصل چنین تدبری کشف مفاهیم و معارف عظیم و لطیف قرآن کریم در زمینه علمی و نیز تأثیرپذیری روح و ایجاد صفای باطن و بصیرت یافتن انسان از فرایند این تدّبر و تأمل است؛ چرا که خداوند در قرآن با زبان فطرت که زبان همگانی انسان است با وی سخن گفته است و تا زمانی که بشر زبان فطرت خود را فراموش نکرده و از جرگه انسانیت خود را خارج نساخته باشد کلام خدا آشنای روح و جانش خواهد بود و می تواند از مفاهیم و محتوای آن بهره ها ببرد.
فرق تدبر با تفسیر
با توجه به آیات مربوط به تدبر در قرآن کریم و بیانی که از مفهوم تدّبر ارائه گردید، تفاوت های بارزی را می توان میان تدّبر و تفسیر بر شمرد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1. تدّبر، برنامه ای فراگیر: تدبر برنامه ای است فراگیر که استفاده از آن برای همه اقشار و توده مردم لازم و ضروری است و هیچ کس، خواه مسلمان یا غیر مسلمان، با هر سطح از مراتب علمی و روحی و در هر مرحله از فهم و درک که باشد، از آن بی نیاز نیست. قرآن کریم عموم مردم را بدون هیچ قید و شرط به تدّبر در قرآن کریم دعوت می کند و رویگردانان از تدبر را مورد نکوهش و توبیخ قرار می دهد:
اَفَلْم یدَّبَّرُوا الْقَوْلَ اَمْ جآءَهُمْ مّالَمْ یأتِ ابآءَ هُمُ الأوّلینَ (مؤنون: 68 )
پس چرا در این سخن (قرآن) ژرف نیندیشند، یا این که چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟!
افَلا یتَدَبَّروُنَ القُرآنَ وَلَوکانَ مِنْ عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فیه اختِلافا کثیرا (نساء: 82 )
آیا درباره قرآن نمی اندیشند؟ و اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند.
حال آن که «تفسیر» چنین عمومیتی ندارد و اختصاص به کسانی دارد که علوم و فنون لازم برای تفسیر را فراگرفته باشند.
2. همراهی فکر و دل: تدبر جریانی است برخاسته از تعامل فکر و دل در آیات قرآن به گونه ای که فکر و دل هر دو با هم در فرایند آن شرکت دارند؛ ولی تفسیر، جریانی است فکری که می تواند با جریانی قلبی همراه نباشد.
3. پیامدنگری: تدبر ناظر به باطن و نتایج و پیامدهاست؛ ولی تفسیر ناظر به شرح قالب و تبیین ظاهر و مؤّای عبارات است و مفاد هر یک از آیات را در جای خود روشن می سازد. به عبارت دیگر نگاه متدبر و مفسّر به آیه از دو جهت است و برداشت آن دو از آیه متفاوت است. به قول شاعر:
تو قد بینی و مجنون جلوه ناز
تو چشم و او نگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو، او اشارت های ابرو6
4. آینه درون نما: در امر تدّبر، شخص خود را مخاطب آیات می بیند و درمان درد فکری و قلبی خویش را می جوید اما در امر تفسیر، مفسّر خود را مبلّغ و بیانگر آیات می شناسد، اگر چه خود را مخاطب آیات نبیند. بنابراین هر تدبری می تواند اصلاح شخص را در پی داشته باشد، لکن هر تفسیری با جریان تدبر و اصلاح شخص همراه نمی باشد.
5. برنامه ای ویژه: تدبر یک جریانی روحی فکری است که با قرائت آهنگین و یا استماع آیات، زمینه سازی شده، با کاوش در آیات ادامه می یابد و به استخراج داروی درد مدبّر ختم می گردد. بنابراین «قرائت» زمینه تدبّر و «عمل» نتیجه آن می باشد (قرائت ـ فهم ـ عمل)؛ حال آن که در امر تفسیر، آن مقدمه و این نتیجه، الزامی نیست.7
چنان که می دانیم در متون اسلامی از تفسیر به رأی در مورد آیات قرآن کریم به شدت نهی شده است.
تفسیر به رأی عبارت از تفسیری است که مفسّر بر اساس اندیشه های از پیش ساخته، در آیات قرآن بنگرد و هدفش این باشد که برای نظریه خود از قرآن دلیلی بیابد. به عبارت دیگر به جای عرضه عقیده خود بر قرآن، قرآن را بر عقیده خود عرضه نماید.
مبنای حرمت و مذمت تفسیر به رأی، احادیثی است که از پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام رسیده است؛ چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأیهِ فَلیتَبَوّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ8
کسی که قرآن را به رأی خویش تفسیر نماید، جایگاه خود را در آتش دوزخ مهیا ببیند.
از این رو ممکن است برای بعضی این مطلب مشتبه شود که تدّبر در قرآن نیز شامل این نهی بوده و همگان مجاز به تدّبر در قرآن نباشند؛ زیرا لازمه تدّبر، اندیشیدن در آیات قرآن و به دنبال آن برداشت نمودن از آنها است و ترس این مطلب می رود که در حین اندیشیدن، شخص نظر خود را به جای نظر قرآن قرار دهد و نتیجه گیری نماید.
در پاسخ به این شبهه می گوییم:
1. بین تدّبر و تفسیر به رأی، تفاوت اساسی وجود دارد. تفسیر به رأی در حقیقت عرضه کردن قرآن بر عقیده و پیش فرض ها و ذهنیت های خویش است، در حالی که تدّبر، بر عکس آن است؛ این که انسان خود را بر قرآن عرضه کند و عقاید خود را با قرآن انطباق داده و ناخالصی ها را اصلاح نماید. پر واضح است که مقایسه تدّبر با تفسیر به رأی، قیاسی مع الفارق است؛ تفسیر به رأی کجا و قرآن را ملاک و معیار دانستن و از آن راهنمایی و هدایت خواستن کجا!
2. همان اندازه که تفسیر به رأی کاری زشت و نکوهیده است، تدّبر در قرآن کاری پسندیده، لازم و مورد سفارش فراوان قرآن است و ترک کنندگان آن به شدت توبیخ و سرزنش شده اند.9
3. در هیچ یک از آیات دعوت به تدّبر، قید و شرطی برای تدّبر در قرآن نیامده است، بلکه به صورت عام، همگان را به این موضوع مهم و اساسی دعوت کرده است و چنانچه در تدّبر شبهه تفسیر به رأی وجود داشت قرآن با چنین دعوت عمومی انسان ها را بدان فرانمی خواند.
4. منع از تدبر در قرآن علاوه بر این که مخالف نص صریح قرآن کریم است، مخالف دعوت عقل در باب اصول اعتقادات از قبیل اثبات صانع، توحید، معاد و نبوت است. به همین جهت برخی از بزرگان، تفسیر به رأی را تنها در مورد تعبدیات که شامل آیات احکام است می دانند؛ زیرا احکام عبادی تنها باید از خازنان وحی اخذ شود.
امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید:
تفکر و تدّبر در آیات شریفه را با تفسیر به رأی، که ممنوع است، اشتباه نموده اند؛ و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطله، قرآن شریف را از جمیع فنونِ استفاده عاری نموده و آن را به کلّی مهجور نموده اند؛ در صورتی که استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد.... 10
همچنین در جای دیگر می فرماید:
... محتمل است، بلکه مظنون است که تفسیر به رأی راجع به آیات احکام باشد که دست آرا و عقول از آن کوتاه است.... چنان که اکثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهای عامه که دین خدا را با عقول خود و مقایسات می خواستند بفهمند وارد شده است. ... 11
اهمیت تدبر در قرآن
چنان که اشاره شد، قرآن کریم در آیات فراوان به صراحت، یا با کنایه انسان را بهتدّبر در آیات خود فراخوانده است. لحن خطاب های قرآن در این فراخوانی نشانگر اهمیت ویژه موضوع تدّبر است و ذهن انسان هوشمند را به این سؤل معطوف می دارد که به راستی چه اهمیت و ضرورتی بر موضوع تدّبر مترتب است که این چنین مورد تأکید خداوند قرار گرفته است؟
برای پاسخ به این سؤل مهّم لازم است ابتدا انسان و نیازهای معنوی او اجمالاً مورد بررسی قرار گیرد و سپس به بررسی نقش قرآن در رفع نیازهای انسان پرداخته شود تا نقش تدّبر در قرآن و اهمیت آن در فرایند بازسازی شخصیت انسان هر چه بیشتر آشکار گردد.
الف. انسان و نیازهای معنوی او: انسان موجود خارق العاده ای است که از دو بعد متفاوت ترکیب شده و می تواند در دو جهت کاملاً متضاد سیر کند؛ هم استعداد صعود به بالاترین مرتبه ممکن را دارد؛ «فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَوْاَدْنی». (نجم: 9) و هم دارای قابلیت سقوط به پست ترین مرتبه حیوانّیت، بلکه پایین تر از آن است؛ «اِن هُم اِلاّ کالأَنعامِ بَل هُم اَضَلُّ سَبیلاً». (فرقان: 44)
خداوند از یک سو انسان را به عنوان اشرف مخلوقات، جانشین خود، امانت دار، کریم، بصیر، مختار و بافضیلت12 و از سوی دیگر او را موجودی طالب هوا و هوس، ناسپاس و کفرپیشه، مجادله گر، عجول و شتاب زده، مال دوست، حریص و کم طاقت دانسته است.13
پس، وجود این دو گرایش مادی و معنوی در طبیعت و سرشت انسان که ناشی از نیروی اراده و قدرت انتخاب اوست، زمینه ساز سعادت و شقاوت او خواهد بود. و این انسان است که با نوع نگرش و گزینشی که دارد مسیر زندگی خویش را رقم خواهد زد. از این رو همواره نیازمند عاملی است که هم در بُعد عقلانی مدد کار خرد او باشد و او را در انتخاب نوع جهان بینی یاری رساند و هم در بعد اخلاقی و عرفانی مایه صفای روح و جلای دل او بوده و در وادی ظلمات نفس اماره بسان چراغی پرفروغ فراروی او قرار گیرد.
ب. نقش قرآن در رفع نیازهای انسان: از آنجا که قرآن کریم، کتاب هدایت انسان است، باید او را در هدایت تمام ابعاد و استعدادهای ارزنده وجودیش یاری کند و به همین دلیل، بخشی از رهنمودهای قرآن برای پرورش عقل و فکر انسان تنظیم شده و بخشی دیگر به پرورش دل و جان او اختصاص دارد. تا آنجا که خدای سبحان گاه نزول قرآن را برای تفکر و تعقل و علم آموزی به مردم معرفی می کند و می فرماید:
وَ اَنزَلَ اللّهُ عَلَیک الکتابَ وَالحِکمَةَ وَ عَلَّمَک مالَمْ تَکن تَعْلَمُ (نساء: 113)
و خداوند کتاب و حکمت را بر تو نازل کرد و تو را چیزی آموخت که خود توانایی کسب آن را نداشتی.
و گاه نیز نزول قرآن را مایه شفای دل و صفای جان و رسیدن مردم به سلامت کامل و همیشگی معروفی می نماید و می فرماید:
وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤِنینَ (اسراء: 82 )
از قرآن چیزی را که شفای دل و رحمت برای مؤنان است فرستادیم.
از این رو بسیاری از نام های قرآن کریم که خداوند برای این کتاب مقدس بیان فرموده از جمله صفاتی است که برای پرورش عقل و پرورش روح انسان ضرورت دارد و استعدادهای نهفته او را شکوفا و بارور می سازد؛ صفاتی مانند فرقان، برهان، علیم، حکیم، بشیر و نذیر، نور، ذکر، مبین و میزان، که همه در زمره رسالت هدایت این کتاب شریف متجلّی گردیده و ناظر به دو بُعد پرورش عقل و جان آدمی است.
ج. نقش تدّبر در فرایند بازسازی شخصیت انسان: در مقایسه احوال کسانی که در زندگی خود قرآن را سرمشق قرار دادند و با تدّبر در قرآن، از آن به عنوان کتاب هدایت و زندگی استفاده کردند، با کسانی که چنین توفیقی را نداشته اند به دو نوع زندگی بسیار متفاوت برخورد می کنیم که با هم تفاوت ماهوی و بنیانی دارند. قرآن کریم زندگی دسته اول را «حیات طیبّه» می داند:
مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَکرٍ اَوْ اُنْثی وَهُوَ مُؤِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً (نحل: 97)
هر کس که عمل شایسته ای انجام دهد خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤن است او را به حیاتی پاک زنده می داریم.
و زندگی دسته دوم را اساسا زندگی نمی داند؛ بلکه مُردنی می داند که هیچ یک از آثار حیات واقعی در آن یافت نمی شود:وَما یسْتَوی الأَحْیآءُ وَلاَ الأمَواتُ اِنَّ اللّهَ یسْمِعُ مَنْ یشآءُ وَما اَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (فاطر: 22)
و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند، و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته اند برسانی!
زندگی با «حیات طیبه» توأم با رحم و مروّت و انصاف، صداقت و صمیمیت، گذشت و ایثار و سبقت در کارهای خیر است. محیط این زندگی سراسر گُل است و ریحان، عطر است و مشک افشان و نغمه خوش بلبلان قرآن طراوت حیات را برای متدبّران و دل سپردگان به قرآن صد چندان می کند و راه ورود به این حیات پاک و مبارک را برای طالبانش هموار و آسان می سازد؛ چنان که امام علی علیه السلام در رابطه با
نقش هدایتگری قرآن می فرماید:
آگاه باشید! همانا این قرآن پند دهنده ای است که نمی فریبد و هدایت کننده ای است که گمراه نمی سازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمی گوید. کسی با قرآن همنشین نشد، مگر آن که بر او افزود یا از او کاست؛ در هدایت او افزود
و از کور دلی و گمراهی اش کاست.
آگاه باشید کسی با داشتن قرآن، نیازی ندارد و بدون قرآن بی نیاز نخواهد بود.14
ولی زندگی دسته دوم همواره توأم با خشم و غضب، حیله گری، خودخواهی و خودپسندی، فریب و ریاکاری و شهوت و پستی است. محیط این زندگی گرچه به ظاهر زیباست، ولی در حقیقت شوره زاری است که به جای گل، خار و خاشاک می روید و مأمن جانوران موزی و درّندگان وحشی است. در چنین فضایی به جای آواز خوش قرآن، نفیر شیطان و زوزه گرگان بلند است؛ آیا به راستی حقیقت غیر از این است؟! و چه زیبا فرموده است خداوند سبحان که:
وَالْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِأِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذی خَبُثَ لایخْرُجُ اِلاّ نَکدا (اعراف: 58 )
سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار می روید؛ امّا سرزمین های بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن
نمی روید.
میزان بهره مندی از قرآن
قرآن کریم سفره کرَم الهی است و برای اکرام و ضیافت از انسان در مهمانسرای دنیا گسترده شده است؛ چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
اِنَّ هذَاالْقُرآنَ مَائِدَةُ اللّهِ فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَائِدَةِ مَا اسْتَطَعْتُمْ15
همانا قرآن سفره گسترده الهی است، پس در حد توان خویش از این خوان کرم بهره گیرید. (محمد: 24)
ورود به این ضیافت برای همگان آزاد است و میزبان حکیم کریم نه تنها ورود کسی را ممنوع نکرده، بلکه از همگان توقع حضور دارد و از اهمال کاران به شدت ناخورسند است؛ چنان که می فرماید:
اَفَلا یتَدَبَّروُنَ الْقُرآنَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها (محمّد: 24)
آیا به آیات قرآن نمی اندیشند؟ یا (مگر) بر دلهایشان قفل هایی نهاده شده است؟
میزان بهره مندی هر کس از این مائده الهی بسته به اشتها و ظرفیت وجودی اوست. امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید:
قرآن یک سفره ای است که خدا پهن کرده برای همه بشر، یک سفره پهنی است، هر که به اندازه اشتهایش از آن می تواند استفاده کند؛ اگر مریض نباشد که بی اشتها شود. امراض قلبیه، آدم را بی اشتها می کند؛ (قرآن) یک سفره پهنی است که همه از آن استفاده می کنند؛ مثل این که دنیا هم یک سفره پهنی است که همه استفاده می کنند: یکی علفش را از آن استفاده می کند، یکی میوه را از آن استفاده می کند، یکی مسائل دیگر را استفاده می کند. از همین دنیا، هر یک، یک طور استفاده دارد، انسان یک طور استفاده دارد، حیوان یک طور، انسان در مقام حیوانیت یک طور، (او) هرچه بالاتر برود از این سفره پهن الهی که عبارت از وجود است، (بیشتر) استفاده می کند. قرآن هم این طوری است، یک سفره پهن است برای همه، هر کس به اندازه اشتهایی که دارد و آن راهی که پیدا کند به قرآن، استفاده می کند.16
راز محرومیت از قرآن
با وجود آن که میهمانسرای رحمت الهی بدون استثنا به روی همه باز است و همواره خداوند سبحان از همگان دعوت به میهمانی می کند، ولی انسان های فراوانی یافت می شوند که با وجود احساس تشنگی و گرسنگی روحی و معنوی، از استفاده از آن ناتوان اند و یا بهره مثبتی از آن نمی برند. خداوند سبحان برای پاسخ به این معمّا چنین می فرماید:
قُلْ هُوَ لِلَّذینَ امَنُوا هُدی وَ شِفآءٌ وَ الَّذِینَ لایؤِنُونَ فی ءَ اذانِهِمْ وَقْرُ وَهُوَ عَلَیهِم عَمی (فصلت: 44)
بگو این کتاب برای کسانی که ایمان آورده اند رهنمود و درمانی است، و کسانی که ایمان نمی آورند در گوش هایشان سنگین است و قرآن برایشان نامفهوم است.
قرآن کریم بهره مندی آنها را نه تنها مردود، بلکه برایشان زیانبار می داند:
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلمُؤِنینَ وَ لایزیدُ الظّالِمینَ الاّخَسارا (اسراء: 82 )
و ما آنچه را برای مؤنان مایه درمان و رحمت است از قرآن نازل می کنیم، ولی ستمگران را جز زیان نمی افزاید.
اگر بیماری با خوردن میوه پر آب و شیرین و شاداب، بیماری اش بیشتر شود، این مشکل از ناحیه آن میوه نیست، بلکه سبب محرومیت و افزایش رنجوری او، دستگاه هاضمه خود او است.
قرآن همانند آن میوه شیرین است که انسان مستعد و سالم با استفاده از آنرشد و تکامل می یابد، امّا انسان های مریض از نظر فکری در برابر آن واکنش نشانمی دهند و موضع گیری می کنند. این لجاجت و سرسختی سبب شدّت مریضی آنها می گردد و به همین سبب خداوند می فرماید:فی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضا (بقره: 10)
در دلهایشان مرضی است؛ و خدا بر مرضشان افزود.
همانطور که در مثال بالا افزایش بیماری مبتلایان به سوء هاضمه در اثر خوردن میوه شیرین به نقص شخصی مریض برمی گردد نه به بدی میوه شیرین و سالم؛ افزایش مرض و زیان و خسارت در اینجا نیز به نقص کافران و منافقان برمی گردد نه به سوء تأثیر قرآن حکیم. چه زیبا فرمود شاعر شیرین سخن سعدی شیرازی:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس17
رمز توفیق در تدبر در قرآن
خدای سبحان برای فهم قرآن، وجود قلب پاک را لازم می داند؛ چنان که می فرماید:
اِنَّهُ لَقُرانٌ کریمٌ * فی کتابٍ مَکنُونٍ * لایمَسُّهُ اِلاَّ المُطَهَّرُونَ (واقعه: 79 ـ 77)
که این (پیام) قطعا قرآنی است ارجمند. در کتابی نهفته که جز پاک شدگان بر آن دست ندارند.
همچنان که برای تماس با ظاهر قرآن کریم، طهارت با وضو یا غسل لازم است، برای تماس جان انسان با باطن قرآن و فهم و درک معانی و محتوای عمیق آن نیز به قلبی سلیم و جانی طاهر نیاز است. انسان باید رذایل اخلاقی و نیز جمود و انحراف فکری و اعتقادی را که همگی رجس و موجب آلودگی روح هستند از خود دور کند و دل و جان خویش را صیقل دهد تا آیینه قرآن گردد و معارف بلندش در آن نقش بندد.
امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید:
باید دانست که از برای هر یک از اعمال صالحه یا سیئه چنان که در عالم ملکوت صورتی مناسب با آن، در ملکوت نفس نیز صورتی است که به واسطه آن در باطن ملکوت نفس یا نورانیت حاصل می شود و قلب مطهر و منوّر گردد، و در این صورت نفس چون آیینه صیقل صافی گردد که لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق و معارف در آن شود؛ و یا ملکوت نفس ظلمانی و پلید شود، و در این صورت قلب چون آینه زنگارزده و چرکین گردد که حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عکس نیفکند. و چون قلب در این صورت کم کم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرف مملکت روح ابلیس گردد، سمع و بصر و سایر قوانین به تصرف آن پلید در آید، و سمع از معارف و مواعظ الهی به کلّی بسته شود، و چشم، آیات باهره الهیه را نبیند و از حق و آثار و آیات او کور گردد، و دل تفقّه در دین نکند و از تفکر در آیات و بینات و تذکر حق و اسما و صفات محروم گردد، چنان که حق تعالی فرموده است:
لَهُمْ قُلُوبٌ لایفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْینٌ لایبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یسْمَعُونَ بِها اُولئِک کالأَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ (اعراف: 179)
نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد که از اعتبار و تدبّر خالی است. و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود که از تفکر و تذکر بی بهره است، بلکه از نظر درایت و شنیدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استکبار آنان روز افزون شود، پس از حیوان پست تر و گمراه ترند.18
پی نوشت ها:
1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت 369.
2. بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج 75، ص 75.
3. ر.ک: مفردات راغب و المنجد، ذیل واژه «دبر».
4. ر.ک: لغت نامه دهخدا، ذیل واژه «تدبر»؛ فروق اللغویه، ابی هلال عسکری، ذیل بحث فرق بین تدبر و تفکر.
5. المیزان، علامه طباطبایی، ذیل آیه 82 سوره نساء.
6. دیوان وحشی بافقی، فرهاد و شیرین، ویراسته دکتر حسن نخعی، انتشارات امیر کبیر، ص 513.
7. با اقتباس از «پژوهشی پیرامون تدبر در قرآن»، ولی اللّه نقی پور، ص 373 ـ 374، انتشارات اسوه، 1371.
8. شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانی، ج 1، ص 213.
9. ر.ک: محمد (47)، آیه 24.
10. آداب الصلوة، امام خمینی رحمه الله، ص 199.
11. همان، ص 200.
12. به ترتیب: حجر: 29، بقره: 30، احزاب: 73، اسراء: 70، شمس: 8، قیامت: 14 ـ 15، انسان: 30 و اسراء: 70.
13. به ترتیب: قیامت: 5، شوری: 48، کهف: 54، اسراء: 11، فجر: 20 و معارج: 19 ـ 22.
14. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه 176، ص 333.
15. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 8، ص 74.
16. تفسیر سوره حمد، امام خمینی رحمه الله، ص 173.
17. گلستان سعدی، باب اول، حکایت 4.
18. آداب الصلوة، ص 201.