×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 377
-->

قصه های قرآن فلسفه و اهداف

مقدمه

 قرآن کریم چشمه فیاضی است که در طی قرون متمادی همواره تشنگان هدایت را از زلال خود سیراب نموده و رهپویان طریق هدایت، دل و جان خویش را در این چشمه‌سار زلال شستشو داده‌اند و خود را به عطر آن معطر ساخته‌اند. اصرار قرآن بر قصّه گویى و قصّه خوانى هر خواننده اى را به وجد و شگفتى وا مى دارد.

 انسان از خود مى پرسد که مگر قصّه چیست و چه مى کند که آفریدگار هستى در آخرین پیام به آفریده خویش این چنین قصّه مى گوید و او را به تأمّل در قصّه ها فرا مى خواند.  در واقع، پاسخ این پرسش را باید در مفهوم و معناى «قصّه» در قرآن و «شیوه قصّه نویسى قرآن» جستجو کرد..

قصّه همواره منعکس کننده دیدگاه انسان درباره جهان و عوامل ناشناخته پیرامون او و وسیله انتقال و آموزش آداب و سنن، اعتقادات، و تاریخ یک نسل به نسل هاى دیگر بوده است. انسان به خاطر ویژگى هاى خاصّ روحى اش به قصّه علاقه دارد و چه بسا راه و رسم قهرمانان آن را الگوى خود قرار مى دهد.

در طول تاریخ دعوت اسلامى، مردم از همین قصّه هاى قرآنى درس گرفته اند، پیام آموخته اند، ادبیّاتى مستقل بر نهاده اند، و با آن ها زیسته اند. در همان آغاز دعوت نیز قصّه گویى قرآن از ابزارهاى تبلیغى آن بود.

با آن که قصّه هاى قرآن بازگوینده حقایق مسلّم تاریخى اند، هرگز نمى توان گفت قصّه گویى در قرآن برابر است با نقل وقایع تاریخى به طور مطلق و محض. آنچه قصّه گویى و تاریخ نگارى را در قرآن از هم ممتاز مى سازد، ویژگى فنّى قصّه هاى قرآن است. این ویژگى عبارت است از بیان اعجازین و نیز القاى نظمى خاص به واقعیّت هاى برگزیده از تاریخ، به گونه اى که خواننده احساس مى کند رویدادها و آدم ها نزد او حضور دارند و با او سخن مى گویند.

فایده اصلى قصّه گویى قرآن، یعنى عبرت گیرى و موعظه یابى. به همین دلیل، کافران در برخورد با چنین بیان اعجازین و هنرمندانه اى آن را سحر و جادو و اساطیر پیشینیان و شعر و قول کاهن مى شمردند.

کتاب حاضر ابتدا به مفهوم قصه و آثار و کارکرد آن پرداخته و سپس از اهداف و فلسفه ی قصه های قرآن سخن به میان آورده آنگاه روش و اسلوپ هنری و پراکندگی قصه ها در قرآن و تاثیر در شنونده به موضوعات اشاره کرده است و ...... 

مولف : محمود زارع پور

 

بخش اول :                  قصّه و داستان هاى قرآن

قصه، واژه ای عربی است که در فارسی از آن به داستان تعبیر می شود. داستانی که پیاپی و به دنبال هم از کسی و یا چیزی نقل و بیان می شود. قصه نامیده می شود که جمع آن قصص است. قصّه در لغت یعنى پى گیری از اثرِ گذشتگان و پیشینیان. و به بیانی پى گرفتن وقایعى است که در گذشته رخ داده اند.

گاهی این وقایع در گذشته دور رخ داده اند که در قرآن با تعبیر اَنباء از آن ها یاد شده است نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ ما قصه آنان را بر تو به درستی حکایت خواهیم کرد (کهف13)

در باره اصحاب کهف، یا ذلِکَ مِنْ أَنْبآءِ الْقُرى... نَقُصُّهُ عَلَیْکَ از اخبار آبادى‌ها و شهرهایى است که ما آن را براى تو بازگو مى‌کنیم، (البتّه) بعضى از آنها (هنوز) پابرجا هستند، ولى بعضى دیگر ویران شده‌اند. (هود 100)

امّا در مورد وقایع نزدیک یا آنچه باید نزدیک تلقّى شود، تعبیر اخبار به کار رفته است; وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکُمْ وَالصّابِرینَ وَنَبْلُوَ أَخْبارَکُمْ ما قطعاً شما را مى‌آزماییم تا از میان شما مجاهدان و صابران را نشان دهیم و اخبار (و اعمالتان) را آزمایش خواهیم کرد.

(محمّد31)  یا یَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبارَها آن هنگام زمین مردم را به حوادث خویش آگاه می‌سازد. ( زلزال4) به هر حال، پى گیرى و دنبال جویى اثرِ این نبأها و خبرها همان معناى دقیق قصّه گویى قرآن است. 

بیشتر قصّه هاى قرآن مکّى اند، از این رو عمدتاً به مسائل کلّى دین نظر دارند. طبیعت دعوت دینى در آن برهه اقتضا مى کرده که نخست پایه هاى دیانت استوار گردد و از مسائل درجه دوم چندان سخن به میان نیاید.

 لذا پیامهاى عقیدتى قصّه هاى قرآن عمدتاً به همین ارزشهاى کلّى و درجه یکم مربوطند. البتّه گاه نیز از مسائل اخلاقى درجه دوم سخن رفته است، مانند مسأله کم فروشى که در قصّه شعیب به آن اشاره شده است. دلیل این است که حتّى پس از استقرار ایمان نیز سودجویى هاى اقتصادى، جامعه مؤمنان را آزار مى دهد و از این رو قرآن آن را در شمار مسائل زیربنایى مورد عنایت قرار داده است.

موضع قصّه هاى قرآن در برابر سرنوشت

موضع قصّه هاى قرآن در برابر سرنوشت، موضعى منطقى و عقلانى است. در قصّه هاى قرآن همه چیز بر طریق عادت طبیعى جارى است، مگر آنگاه که خدا معجزه اى را در مجرایى از حیات جارى مى سازد. سرنوشت نقشى پیدا در آفرینش حوادث ندارد، بلکه غالب حوادث در همان ظرف و فضاى معمول اتّفاق مى افتند.

لیکن پس از وقوع حوادث، موضع مؤمنان و منکران تفاوت دارد. مؤمنان در هر حال خداوند را شاکرند و به سرنوشت خشنود، و منکران از بلاها و ناملایمت ها رویگردان و ناخشنود.

یوسف در زندان شکرگزار است و نعمت خداوند را یاد مى کند: ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللهِ عَلَیْنا وَ عَلَى النّاسِ وَلکِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ لایَشْکُرُونَ  این فضیلتى است که خدا بر ما و بر مردم دیگر ارزانى داشته است، ولى بیشتر مردم ناسپاس اند (یوسف38). یعقوب نیز آنگاه که خبر ناگوارى درباره یوسف مى شنود، از صبر جمیل سخن مى گوید.

رنگ قصّه در پرتو معجزه

از پدیده هاى برجسته و نمایان در قصّه هاى قرآن، معجزه و امور غیرعادى است. روشن است که این حوادث و جریانهاى غیر عادى برخاسته از حکمت و تدبیر انسان نیستند  و تنها از خواست و تدبیر خدا سرچشمه مى گیرند. ورودِ ناگهانىِ این پدیده به صحنه قصّه، ناگاه همه چیز را در پرتو خویش مى گیرد و رنگى دیگرگون به واقعه مى بخشد.

مثلا به قصّه موسىعلیه السلام بنگرید. آنگاه که با پیروان خویش از چنگ فرعون و سپاهش  مى گریزد، سرانجام بر کناره نیل، راه بسته مى مانَد و در فراپشتِ خود سپاهى انبوه مى بیند. در این حال، تنها دو پایان در تصّور مخاطب مى گنجد: تسلیم موسى علیه السلام و پیروانش، یا مرگ و نیستى ایشان.

امّا قرآن که در جاى هاى گوناگون از این قصّه پرده برمى دارد وَ لَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَکًا وَ لَا تَخْشَى و همانا به موسی وحی کردیم که بندگان (مؤمن) مرا شبانه (از شهر مصر) بیرون برو (به اعجاز و لطف ما) راهی خشک از میان دریا بر آنها پدید آور که نه از تعقیب و رسیدن فرعونیان ترسناک باشی و نه (از غرق شدن) اندیشه داری. (طه 77)

در همه حال سرانجامى غیر عادى را رقم مى زند. شکافته شدن آبهاى موّاج و نجات موسى علیه السلام و پیروانش و آنگاه غرق شدن فرعون و سپاهش! پیداست که این پایان ناگهانى و غیرقابل پیش بینى، با محاسبه ها و اندازه گیرى هاى معمولى سازگارى ندارد و به همین دلیل است که عقل و جبروت و قدرت فرعون را به تسلیم وا مى دارد، تا آنجا که او نیز به هنگام غرق ایمان مى آورد: قالَ امَنْتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلاَّ الَّذى امَنَتْ بِه بَنُوا اِسْرائیلَ وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ (یونس 90) گفت: ایمان آوردم که هیچ خداوندى جز آن که بنى اسرائیل بدان ایمان آورده اند نیست، و من از تسلیم شدگانم.

قصه و کارکرد های آن

 انسان ها شیفته قصه و قصه گویی هستند. قصه تأثیری ژرف در روان، زبان و شخصیت برجا می‌گذارد. برخی از تأثیرات قصه عبارتند از:

انتقال مفاهیم: قصه به دلیل کشش، زیبایی و بر انگیختن کنجکاوی می‌تواند بسیاری از مفاهیم را به دنیای انسان انتقال بدهد. روش غیر مستقیم انتقال مفاهیم نه تنها باعث جذب بهتر و سریع‌تر مفاهیم به ذهن و زبان کودک می‌شود که فهم آن‌ها را عینی‌تر و ساده‌تر می‌سازد. به همین دلیل می‌توان داستان را از جدی‌ترین و بنیادی‌ترین روش‌های انتقال مفاهیم به دنیای مخاطب بویژه کودکان دانست. به عنوان مثال داستان‌های علمی در همین جهت ساخته و پرداخته می‌شوند.

 انتقال ارزش‌ها: قصه‌ها در طرح فضیلت‌ها و بایست‌های رفتاری یا تخطئه و نفی ضدّ ارزش‌ها و رفتارهای زشت و ناروا تأثیری ژرف دارند. از دیر باز تاکنون، و در همه ملت‌ها و اقوام این ویژگی از شاخص‌ترین خصوصیات داستان‌ها و داستان‌گویان بوده است.

 دعوت به راست‌گویی، شجاعت، انسان دوستی، بخشندگی، کمک‌کردن حتی به حیوانات، پرهیز از دروغ، خیانت، دورویی، ترس، خساست، ناپاکی، ظلم و دیگر رذیلت‌های اخلاقی، محور و موضوع بیشتر داستان‌ها در ملل گوناگون است.

 اصلاح رفتارها: قصه‌ها با بیانی غیرمستقیم انسان را به اصلاح رفتار دعوت می‌کنند. قصه به کودکان و بزرگسالان می‌آموزد که باید چگونه باشند. چون در قصه‌ها همسان سازی و انطباق با قهرمان یا قهرمانان قصه فراهم می‌شود.

بنابراین اصلاح رفتار طبیعی‌تر، سریع‌تر و بهتر اتفاق می‌افتد. بسیاری اوقات دیده شده است که کودک بلافاصله نقش قهرمان داستان را بازی می‌کند. این ویژگی در قصه‌های تلویزیونی محسوس‌تر است.

تقویت  خلّاقیت: کودکان پس از شنیدن داستان، گاه خود به داستان‌گویی می‌پردازند یا با اسباب بازی‌های خود داستان را نمایش می‌دهند یا به تغییر بخشی‌هایی از داستان می‌پردازند و بنا به علاقه و دنیای خاص خود نام‌ها یا صفحه‌ها و حوداث داستان را تغییر می‌دهند گاه نیز رفتارهایی دیده می‌شود که محصول قصه‌های شنیده یا خوانده و یا دیده شده است.

تقویت حس کنجکاوی: قصه‌ها به دلیل زنجیره حوادث، کودکان را وادار می‌کنند که به تعقیب حوادث بپردازند و یا آنچه را که در قصه شنیده اند، در دنیای بیرون جستجو کنند. در یک قصه علمی به خوبی می‌توان زمینه کنجکاوی در بیرون را فراهم کرد. کودک پس از شنیدن داستان انگیزه‌ی بیشتر وکنجکاوی افزون‌تری برای انجام چنین کاری خواهد داشت. این نکته گفتنی است که ما از نیرو و انگیزه‌ای که داستان در کودکان ایجاد می‌کند معمولاً بهره‌گیری و استفاده نمی‌کنیم.

 اصلاح رفتار: قصه‌ها می‌توانند به اصلاح بهبود و تغییر رفتار کمک کنند. در نظام سنتی قصه‌گویی، نتیجه‌گیری‌های پس از قصه عمدتاً به همین معنا و قصد بوده است. به عبارت دیگر مقصد قصه، عبرت آموزی بوده است و تردیدی نیست که اگر در پایان قصه، باب موعظه و نصیحت باز نشود و قصه خود آموزنده و عبرت آموز باشد، چنین تأثیری را به صورت پیدا و پنهان در رفتار خواهد داشت.

پیوند فرهنگی: قصه ها عامل انتقال میراث فرهنگی و پیوند میان امروز و گذشته می‌باشند. با شنیدن قصه‌ها به آرمان‌ها، آرزوها، رنج‌ها و شادی‌ها، باور‌ها و نوع زندگی گذشتگان پی خواهند برد.

گویی، قصه‌ها پلی هستند که انسان امروزی را به ژرفای گذشته برده و نوعی آموزش تاریخی نیز محسوب می‌شوند زیرا از لابه‌لای قصه‌ها، تصویری از گذشته فرا روی خواننده یا شنونده قرار می‌گیرد.

 

 بخش دوم :                       حقیقت قصّه در قرآن

 قصّه قرآنى یعنى پى گرفتن اخبار گذشتگان در قرآن، از وقایع حاضر و رویدادهاى آینده نیز سخن رفته، همانند حدیث اِفک، واقعه بدر و اُحد و حنین و بیعت رضوان و صلح حدیبیّه، همچنین نبرد آینده میان ایران و روم غُلِبَتِ الرُّومُ فِى أَدْنَى الاْرْضِ  خبر از فتح مکّه إِذا جاءَ نَصْرُاللهِ وَالْفَتْحُ  و پیش بینى شکست مشرکان در جنگ بدر  قمر45 سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُولُّونَ الدُّبُرَ   اصولا در این گونه اخبار است که مى توان عبرت ها و موعظه ها را پى گرفت، ولى در اخبار جارى و آینده بیش تر خود کشف واقعیّت مطرح است

پى گرفتن عبرت ها در بیان قرآن مورد تصریح قرار گرفته لَقَدْ کانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِولِى الاَلْبابِ (یوسف 111) در داستان هاشان براى خردمندان عبرتى است.                                 قرآن در قصّه هاى خویش به زمان ها و مکان هاى واقعى هویّتى ویژه مى بخشد و ما را   در همان قطعه قرار مى دهد، به گونه اى که بتوانیم ردّ پاى مضامین را پى گیریم و صرفاً بازتابى از واقعیّت ها را پیش رو نداشته باشیم.

در قرآن 5 بار قصه به کار رفته و با مشتقاتش، تقریباً 26 بار آمده، قَصَص به معنى رمان یا حوادث خیالى نیست، بلکه به معنى سرگذشت و ماجراى واقعى است...  قَصَص یعنى روایت کردن. و از همین قبیل است فرمایش خداى متعال: نحن نقصّ علیک أحسن القَصص یعنى خوب ترین بیان را براى تو تبیین مى کنیم. و این نشان مى دهد که او لفظ قصّه را آگاهانه و با مِلاک در مورد خبرهاى قرآنى به کار مى بَرَد.

ملاک فنّى قصّه ی قرآنى برخى معتقدند که تنها بخشى از خبرهاى قرآنى که هم عناصر هنرى قصّه در آن ها حضور داشته باشند و هم به نحو قابل توجّهى به آن ها پرداخته شده باشد، زیر نام قصّه جاى مى گیرند.

 عدّه اى هم بر آنند که هر ذکر خبرى از اقوام پیشین، قصّه قرآنى قلمداد مى شود، مانند قصّه اصحاب فیل و اصحاب اُخدود.

 اگر قرآن فقط درباره یک ماجرا یا وجود یک شخصیّت یا گفت و گو گزارش دهد و به خودى خود آن را مورد پرداختِ هر چند کوتاه قرار ندهد، نمى توان آن را قصّه نامید.

سنت قصه گویی

قصه گویی قدیمی ترین شکل ادبیات است. در روزگاران کهن، تاریخ، سنت ها، مذهب، آداب، قهرمانی ها و در واقع غرور قومی به وسیله‌ قصه‌گوها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شد. قصه گو از گذشته، ماجراهای قهرمانان و از پستی‌های دشمن قصه ها داشت. از خدایان و اهریمنان، از نیروهای ماورای طبیعت و جادویی سخن می‌گفت.

قصه‌گویی از یک‌سو دارای پیوندی تنگاتنگ با روح بشر است و می‌تواند به بهترین شکل پاسخگوی نیاز فطری وی به بهره‌گیری از لذایذ معنوی باشد. این امر در مورد کودکان که به فطرت نزدیک‌ترند بیشتر صدق می‌کند. از سوی دیگر، قصه‌گویی عاملی مؤثر در کشف معنای جهان و تعیین هویت خویش است. این تأثیر با نظر داشتن به آموزش غیرمستقیمی که در بطن هر قصه‌گویی نهفته است افزایش می‌یابد.

 اسلام کتاب ریاضی یا فیزیک نیست و اگر گریزی به دانش‌های دیگر می‌زند برق آسا و رمزی یا در لباس استعاره و مجاز به قصد بر انگیختن توجه مردم است.
آنچه روشن است
زندگی از «آب» آغاز شده یعنی در آبهای‌متعفن مرداب‌ها تدریجاً نوعی تخمیر و فعل و انفعالات به وجود آمده و از ترکیب آب ولای پرتوپلاسم پدیدار شده است.   اما چگونه؟ نمی‌دانیم! در پیدایش کرات و ماه و خورشید نیز علمای کیهان شناس اعتقاد دارند که کهکشان‌ها از دود و بخارهای سوزان بر آمده و به تدریج آنچه هسته بوده و فشرده‌تر در مرکز و آنچه‌ تکاثف آن کمتر بوده برگرد آن شروع به دوران کرده و خورشید و سیارات و اقمار را به وجود آورده‌اند.

 این بود دانش ما، با بیانی ساده و مختصر ولی حالا ببینیم پیامبر امّی و یتیمی که ناخوانده قرآن درست، در چهارده قرن پیش و بی‌خبر از علوم جدید از قبیل زیست شناسی و زمین شناسی و شیمی و جنین شناسی و مردم شناسی، چه دیدی ارایه داده است.
طبیعی است که دانش‌های زمان پیامبر کفایت نمی‌کرده بزودی ما آیات [یعنی نشانه‌های متقاعد کننده]ی خود را هم در آفاق [یعنی‌اکناف عالم] و هم در نفوس ایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او به راستی حق است.
سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ما در آینده نزدیکى آیات خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنان نشان خواهیم داد، (فصّلت‌ 53)

حقیقت قرآن در بیان قصه ها

قصه و قصه گویی، واژه ای آشنا برای همه ماست؛ زیرا بخشی از کلام های روزانه مادر بیان مطالب و مقاصد از طریق قصه و داستان انجام می شود؛ خداوند در قرآن، از قصه و داستان بسیار بهره گرفته است؛ زیرا بخش عمده آموزه های گوناگون قرآن در این قالب ارایه شده است،
قصه، واژه ای عربی است که در فارسی از آن به داستان تعبیر می شود. داستان حضرت یوسف پیامبر (علیه السلام) که در سوره یوسف آمده، یکی از معروف ترین و آشناترین قصه های قرآنی است که از این ویژگی برخوردار می باشد، هرچند که این قصه به دلایل دیگر، از سوی خداوند به عنوان احسن القصص و بهترین و نیکوترین داستان مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. (یوسف 3 و 4) و جالب این که تنها قصه ای است که یکجا در همین سوره آمده دقیقا بر خلاف دیگر قصه ها که غالبا پراکنده بیان شده است. در سوره قصص نیز داستان حضرت موسی (علیه السلام) پیگیری شده و مجموعه قصه های کوتاه از زندگی آن حضرت (علیه السلام) با برشی از بخش های حساس و اساسی زندگی وی در این سوره آمده است.

قصه های حقیقی و باطل

قصه های قرآنی از جمله قصه های حقیقی و مبتنی بر واقعیت های تاریخی است.

خداوند در آیاتی از جمله 246 تا 252 سوره بقره و 27سوره مائده و 120 سوره هود و 111 سوره یوسف و 99 سوره طه به حقانیت و حقیقت داشتن قصه ها و داستان های قرآنی اشاره می کند و به صراحت می فرماید إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلَّا اللَّهُ  وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. این داستان به حقیقت سخن حق است، و جز آن خدای یکتا خدایی نیست، و همانا خداست که (بر همه کار) توانا و (به حقایق) داناست. (آل عمران 62)

حقیقی بودن قصه های قرآن را جلوه ای از عزت و حکمت خداوندی می داند، تا این گونه نشان دهد که بیان این قصه ها، دارای فلسفه و هدف خاص است؛ زیرا حکیم بودن خداوند و بیان مطلب براساس این صفت، به معنای هدفمندی در هر امری است. بنابراین قصه های قرآنی نمی تواند غیر حقیقی باشد؛ زیرا با حکمت الهی و نیز عزت خداوندی در تضاد خواهد بود. درحالی که قصه های باطل، قصه هایی است که به دور از حکمت و فلسفه ای معقول و مقبول باشد. از این رو خداوند در همین آیه قصه هایی را که منافی با توحید است،

قصه های باطل معرفی می کند؛ زیرا قصه منافی با توحید، به معنای قصه های دروغ و به دور از حکمت و فلسفه ای عقلانی و عقلایی است. خدا با نقل قصه حضرت عیسی(علیه السلام) در صدد رد عقیده تثلیث نصارا برآمده است.

 بنابراین با اشاره به حق بودن داستان حضرت عیسی(علیه السلام) می کوشد تا این معنا را منتقل کند که قصه های منافی با اصل توحید و اصول عقلانی، قصه های باطلی هستند. البته قصه های باطل این گونه نیست که بی هیچ قصد و غرضی بیان شود، زیرا برخی از قصه های باطل به هدف تخریب مبانی عقلانی و عقلایی گفته می شود.    

خداوند در آیه 6 سوره لقمان تبیین می کند که چگونه کافران صدر اسلام برای مقابله با قرآن و قصه های حقیقی آن، به ساخت و ترویج داستان های خرافی و باطل اقدام می کردند تا فضا را بر قرآن تنگ نمایند و مردم را به امور مشابه سرگرم کنند.

بسیاری از داستان های بافته شده از سوی نویسندگان از مصادیق لَهْوَ الْحَدِیثِ است که برای مقابله با دیدگاه های درست و حقیقتی ساخته و پرداخته می شود و با سرگرم کردن مردم به امری باطل، آنان را از شناخت و پیروی حق باز می دارند.

بسیاری از قصه پردازان باطل، برای تغییر مسیر حق و حقیقت و با تمسخر گرفتن راه حق و راه عقلا به ساخت و ترویج قصه های باطل و خرافی اقدام می کنند.

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ و برخی از مردمان (فاسد فتنه انگیز مانند نضر حارث) کسی است که گفتار و سخنان لغو و باطل را (مانند قصّه‌های دروغ و افسانه‌های شهوت‌انگیز مفسد اخلاق و سرود مطرب) به هر وسیله تهیّه می‌کند تا (خلق را) به جهالت از راه خدا (و آموختن علوم و معارف قرآن) گمراه سازد و آیات قرآن را به تمسخر و استهزا گیرد، این مردمان (فاسد کافر) به عذاب، با خواری و ذلّت گرفتار شوند. (لقمان 6)

به هرحال قصه های توخالی و تنها سرگرم کننده نیز از مصادیق لهو می باشد. که خداوند این دسته از آدمیان را در آخرت زیانکارانی می داند که از سرمایه خویش زیان کرده اند:     و وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ  و همانا ما رسولان بسیاری پیش از تو فرستادیم که احوال بعضی را بر تو حکایت کردیم و برخی را نکردیم و هیچ رسولی جز به امر خدا نشاید معجز و آیتی (برای امت) بیاورد، و چون فرمان خدا (بر غلبه حقّ و محو باطل) فرا رسد آن روز (بر همه) به حق حکم کنند و آنجا کافران مبطل زیانکار شوند. (غافر  78)                                                                                  

و جهل و نادانی مردم نیز سبب گرایش ایشان به سوی این قصه ها و قبول داستان های بی اساس و خرافی می شود. در جهان امروز بسیاری از مردم با فیلم نامه هایی که دارای قصه های باطل و خرافی است سرگرم می شوند و جهل ایشان موجب می شود تا حتی برخی ها آن قصه ها باور کرده و به عنوان حقایق بپذیرند و براساس آن کنش و واکنش نشان دهند.

این درحالی است که قصه های حقیقی از جمله قصه های قرآنی، دارای ریشه های تاریخی و به هدف آموزش و پندآموزی و مانند آن بیان می شود و زمینه برای تفکر و تعقل و راه شناسی دیگران را فراهم می آورد. قصه ی قرآنی چون تنها به منبع وحی الهی مرتبط است، ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ این از اخبار غیب است که به تو وحی می‌کنیم، (آل عمران 44) و تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ این آیات خداست که به راستی بر تو می‌خوانیم و همانا تو از جمله پیغمبران مرسل هستی. (252 و ده ها آیه دیگر)

از ویژگی های بسیاری برخوردار است که در بخش فلسفه قصه های قرآنی به آن پرداخته می شود. خداوند در آیاتی، بهترین قصه را قصه هایی می داند که از زندگی واقعی افراد به هدف عبرت آموزی گفته می شود و اهداف عقلانی و از بیان آن قصه ها مدنظر است. بنابراین تفاوت قصه های حقیقی و باطل را می بایست در این ویژگی ها جست وجو کرد.  

 لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِی الْأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

همانا در حکایت آنان برای صاحبان عقل عبرت کامل خواهد بود. این قرآن نه سخنی است که فرا توان بافت لیکن کتب آسمانی پیش از خود را هم تصدیق کرده و هر چیزی را (که راجع به سعادت دنیا و آخرت خلق است) مفصل بیان می‌کند و برای اهل ایمان هدایت و (سعادت و) رحمت خواهد بود. (یوسف 111)

نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ ما به بهترین روش به وحی این قرآن بر تو حکایت می‌کنیم و تو پیش از این وحی هیچ از آن آگاه نبودی. (یوسف 3)

 

بخش سوم :                 فلسفه و اهداف قصه های قرآنی

قصه های قرآنی چون بر منبع وحی متکی است. از ویژگی های بسیار انحصاری نیز برخوردار می باشد؛ زیرا این قصه ها را کسی بیان می کند که بر همه جزئیات ظاهری و باطنی و آشکار و نهان، آگاه و خبیر است و می تواند تحلیل کامل و دقیقی از وضعیت ارائه دهد. قصه های قرآنی، قصه هایی است که فرصت تفکر و تدبر را فراهم می آورد و راه را از چاه نشان می دهد.

برای درک و فهم قصه های قرآنی نگاهی به فلسفه و اهدافی که قرآن برای آن بیان کرده می تواند راهگشای خوبی باشد.

 از این رو، در این بخش به فلسفه و اهداف قصه های قرآنی از زبان قرآن و خداوند اشاره می شود.
1. آرامش: خداوند در آیاتی از جمله آیه 34 سوره انعام و 101 سوره اعراف و 49 و 120 سوره هود و 102 و 103 سوره یوسف، ذکر قصه های حقیقی از پیامبران در قرآن برای حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و مخاطبان قرآن را عاملی مهم در ایجاد آرامش و تقویت آن برمی شمارد و می فرماید که این قصه های حقیقی، موجبات قوت قلب آن حضرت(صلی الله علیه و آله) را فراهم می آورد. 

 وَ مَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ  و تو هر چند جهد و ترغیب در ایمان مردم کنی باز اکثر آنان ایمان نخواهند آورد (دل پاکت را زیاد رنجه مدار) (یوسف 103)

بنابراین خوانندگان مؤمن قرآن نیز از این قصه ها به آرامش خاطری خاص می رساند که شباهت خاصی با آرامش حاصل در پیامبر(صلی الله علیه و آله) خواهد داشت؛ زیرا آگاهی از تاریخ گذشتگان به طور واقعی و مشکلات و موفقیت های آنان، روحیه آدمی را به گونه ای بازسازی می کند که دیگر خوف و حزنی برایش باقی نمی ماند.

2. دلداری: تسلی بخشیدن خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علت مخالفت مردم با وی با بیان مکرهای برادران یوسف (علیه السلام) که در آیات 102 و 103 سوره یوسف آمده و نیز از طریق بیان قصه های نوح (هود 48 و 49) و قصه اصحاب کهف (کهف 6و9)

یکی از اهداف قصه های قرآنی و بیان فلسفه آن است. فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا نزدیک است که اگر امت تو به این سخن (قرآن) ایمان نیاورند جان عزیزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاک سازی!
3. اتمام حجت: از دیگر اهداف بیان قصه های قرآنی، از جمله قصه های اصحاب رس و نحوه نابودی شان به سبب مخالفت با آموزه های وحیانی پیامبران، اتمام حجت به مخاطبان مخالف می باشد. خداوند در آیاتی از جمله 37 و 38 سوره فرقان و 12 و 14 سوره ق به این هدف و فلسفه اشاره می کند

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحَابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ پیش از اینان هم قوم نوح و اصحاب رسّ (که پیغمبر خود را به چاه افکندند) و قوم ثمود هم تکذیب رسولان کردند. وَ عَادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوَانُ لُوطٍ و قوم عاد و فرعون و قوم لوط.

4. استقامت: بی گمان توجه به داستان پیامبران و سرنوشت اقوام مؤمن و کافر ایشان، زمینه را برای تغییر روحیه و ایجاد روحیه استقامت و پایداری در مسیر توحید هموار می سازد.                                                                                                                   از این رو خداوند، قصه های قرآنی را دارای این ویژگی برمی شمارد و هدف از بیان آنها را دستیابی به این هدف در مؤمنان برمی شمارد.

تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَ لَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ این (حکایت نوح) از اخبار غیب است که به تو وحی می‌کنیم و پیش از آنکه ما به تو وحی کنیم تو و قومت هیچ از آن آگاه نبودید، پس تو در طاعت حق راه صبر پیش گیر که عاقبت نیکو اهل تقوا راست. (هود 49، 100 و 112)
5. تذکر: نقل سرگذشت پیشینیان، سبب یادآوری و بیدارباش مخاطبان است. برهمین اساس خداوند، قصه ها و سرگذشت راستین پیامبران و مردمانی را مطرح می کند که در گذشته زندگی کرده اند.

 از آنجایی که تاریخ به گونه ای تکرار می شود و رفتارهای هرشخص و یا امتی، در شرایط هر چند متفاوتی، همان تأثیرات پیشین را به جا می گذارد، خداوند قصه های واقعی پیشینیان را مطرح می کند تا هشداری برای مخاطبان باشد و مسیر حق را شناخته و در آن گام بردارند و حرکت در مسیر باطل که سرنوشت نکبت و ذلت را به همراه دارد خودداری ورزند.

کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَ جَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ و ما از همه این حکایات و اخبار انبیا بر تو بیان می‌کنیم از آنچه که قلب تو را به آن قوی و استوار گردانیم، و در این شرح حال رسولان آنچه حق و صواب است بر تو آمده و اهل ایمان را نیز پند و عبرت و تذکر باشد. (هود 120 و طه 99)

6. تفکر: پیامبران از جمله پیامبر(صلی الله علیه و آله) موظف به تبیین قصه های افرادی از جمله بلعم باعورا است تا مخاطبان را به تفکر وا دارد؛

زیرا وی از عالمان یهودی بود که با دستیابی به مقدماتی از بصیرت و قرب، به سوءاستفاده از علم و دانش خویش پرداخت و آن را علیه حضرت موسی(علیه السلام) و راه حق به کار گرفت و خداوند وی را مجازات سختی نمود.  

 و وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ بخوان بر این مردم (بر قوم یهود) حکایت آن کس (بَلْعَم باعور) را که ما آیات خود را به او عطا کردیم، و او از آن آیات بیرون رفت و شیطان او را تعقیب کرد تا از گمراهان عالم گردید (اعراف 175 و 176)  

از آنجایی که داستان بنی اسراییل با امت اسلام مشابهت های بسیاری داشته و یا خواهد داشت و به فرمایش پیامبر(صلی الله علیه و آله) طابق النعل بالنعل، هرآنچه برایشان رفته بر سر امت محمد(صلی الله علیه و آله) خواهد رفت،

خداوند قصه آنان را در بخش عمده ای از قرآن نقل می کند تا زمینه تفکر درباره ایشان برای امت محمدی(صلی الله علیه و آله) فراهم آید.               

فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَى وَ یُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ پس دستور دادیم بعضی از اعضاء گاو را بر بدن کشته زنید (تا زنده شود و قاتل را معرفی کند).                          این گونه خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود، و قدرت کامله خویش را به شما آشکار می‌نماید، باشد که عقل خود را به کار برید. (بقره73)

در همین زمینه داستان حضرت ایوب(علیه السلام) زمینه تعقل و اندیشه امت است (ص 41 و 43) چنان که داستان بقره و کشته شدن و احیای وی به مالیدن بخشی از بدن گاو ذبح شده، نیز از عوامل تفکری بشر است که در آیات 67 و 73 بیان شده است.

 به هرحال، هدف از قصه های قرآن برانگیختن تفکر و اندیشه مخاطبان است که در این آیات و آیاتی دیگر بیان شده است.

7. حکمت: بیان داستان موسی(علیه السلام) و خانواده اش در کوه طور بر اساس هدف و مصلحتی حکیمانه و سازنده است که در آیات 6 و 7 سوره نمل بدان توجه داده شده است بنابراین می توان گفت که تبیین حکمت از اهداف و فلسفه های قصه های قرآنی است.   

 وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ و تو (ای رسول ما) آیات قرآن (عظیم) از جانب خدایی حکیم و دانا (به وحی) بر تو القا می‌شود.
8- حقانیت پیامبر(صلی الله علیه و آله): بیان داستان طالوت و هلاکت جالوت از طرف خداوند، برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشانه ای از حقانیت رسالت آن حضرت(صلی الله علیه و آله) است که در آیات 249 و 251 و 252 سوره بقره به آن اشاره شده است.

فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ پس به یاری خدا کافران را شکست دادند و داود (علیه السّلام) امیر آنها جالوت را کشت و خدایش پادشاهی و فرزانگی عطا فرمود و از آنچه می‌خواست بدو بیاموخت.

9- حقانیت معاد: بیان قصه ها و سرگذشت های اصحاب کهف به هدف تبیین حقانیت معاد و از میان بردن تردیدها و زمینه های ایجادی آن، از جمله فلسفه های قصه های قرآنی است که در آیه 21 سوره کهف به آن توجه داده شده است.

وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا و این چنین ما مردم را بر حال اصحاب کهف آگاه ساختیم تا خلق بدانند که وعده خدا (به روز معاد و زنده کردن مردگان) به حق بوده و ساعت قیامت البته بی‌هیچ شک خواهد آمد،

10- خداشناسی: در قصه های قرآنی، امور بسیاری از جمله خداشناسی مورد توجه است. به این معنا که در قصه های یوسف(علیه السلام) و برادرانش، می توان نشانه های روشنی برای خداشناسی یافت (یوسف 7) چنان که در قصه سرگذشت ابراهیم(علیه السلام) و لوط(علیه السلام) و اقوام ایشان، این نشانه ها را می توان یافت. (حجر 51 و 75 و 77)

همچنین می توان نشانه های روشنی از خداشناسی را در داستان مردم سبا و علل فروپاشی و انهدام آن دولت و تمدن یافت که خداوند به صراحت این مطلب را در آیاتی از جمله 15 تا 19 سوره سبا بیان کرده است.

إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ همانا در این عقوبت بدکاران عالم، اهل ایمان را آیت و عبرتی است. (حجر 77)

11- فهم: از جمله فلسفه قصه های قرآنی می توان به نقش داستان و تمثیل های واقعی و حقیقی در تفهیم حقایق اشاره کرد. از این رو بسیاری از مردم برای تفهیم حقایق و مطالب علمی از داستان و تمثیل بهره می گیرند. (ذاریات 23)

فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ مَا أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ پس به خدای آسمان و زمین قسم که این (وعده و رزق مقدّر) به مانند تکلّمی که با یکدیگر می‌کنید حقّ و حقیقت است.
12- عبرت گیری و پندآموزی: شاید هنگامی که از فلسفه قصه سخن به میان می آید نخستین چیزی که به اذهان آدمی تبادر می کند، تاثیر قصه در حوزه عبرت و پندآموزی است. خداوند نیز در آیاتی از جمله 51 و 57 و 77 سوره حجر و 15 تا 17 سوره سبا و 37 تا 40 سوره ذاریات به این کارکرد قصه توجه داشته و براساس آن، قصه های قرآنی را بیان می کند.

بر این اساس در آیات 110 و 111 سوره یوسف، بیان داستان پیامبران و امت های ایشان را مایه عبرت خردمندان برمی شمارد و در آیات 176 تا 190 سوره شعراء بیان سرگذشت شعیب و مردم ایکه را در بردارنده درسی بزرگ و عبرت آموز برای دیگران می داند إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً  وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ  همانا در این هلاک قوم شعیب نیز آیت عبرتی (برای دیگران) بود، و اکثر آنها ایمان نیاوردند.190

 در آیات بسیار دیگری از جمله 10 و 11 سوره شعرا، 15 تا 36 سوره نازعات، 13 و 20 سوره یس، این فلسفه را مورد توجه قرار داده و بر عبرت آموزی دیگران از این قصه های قرآنی تاکیدمی کند.

13- موعظه و پند: نقل سرگذشت پیامبران گذشته به هدف موعظه برای مومنان و مخاطبان باورمند، از دیگر فلسفه هایی که خداوند برای قصه های قرآنی بیان می کند. وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ و ما از همه این حکایات و اخبار انبیا بر تو بیان می‌کنیم از آنچه که قلب تو را به آن قوی و استوار گردانیم، و در این شرح حال رسولان آنچه حق و صواب است بر تو آمده و اهل ایمان را نیز پند و عبرت و تذکر باشد. (هود 120)

14- عبودیت: بی گمان بیان قصه هایی خاص از جمله قصه حضرت عیسی(علیه السلام) موجب می شود تا عبودیت و بندگی خداوند در آدمی تقویت شود.

از این رو فلسفه برخی از قصه های قرآنی را ایجاد عبودیت و بندگی خدا در مخاطبان خود معرفی می کند. إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ  مَثَلًا  لِبَنِی إِسْرَائِیلَ . عیسی علیه السلام نبود جز بنده خاصی که ما او را به نعمت (رسالت) برگزیدیم و بر بنی اسرائیل مثل (و حجت) قرار دادیم. (زخرف 59، 63 و 64)

15- علم: پیدایش آگاهی و زدودن هرگونه ابهام از مقاطع پنهان تاریخ از دیگر فلسفه هایی است که خداوند در آیاتی از جمله 44 سوره آل عمران، 94 سوره توبه، 49 سوره هود و 12 و 102 سوره یوسف و نیز 2 و 3 سوره قصص، برای قصه های قرآنی برمی شمارد.

علم و آگاهی پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز از جمله فلسفه های بیان قصه های قرآنی است که در آیات 25 و 49 سوره هود و نیز 3 و 4 سوره یوسف به آن اشاره شده است.

تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ  مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا  فَاصْبِرْ  إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ این (حکایت نوح) از اخبار غیب است که به تو وحی می‌کنیم و پیش از آنکه ما به تو وحی کنیم تو و قومت هیچ از آن آگاه نبودید، پس تو در طاعت حق راه صبر پیش گیر که عاقبت نیکو اهل تقوا راست. (هود 94)

آنچه بیان شد، دیدگاه قرآن از علت و فلسفه بیان قصه های قرآنی است. با نگاهی به این مجموعه می توان دریافت که قصه های خوب، قصه هایی هستند که این گونه اهداف را مدنظر قرار داده و تعقیب می کنند و هر قصه دیگری که بیرون از دایره فلسفه های بیان شده باشد، قصه های باطلی است که موجب تباهی خلق و خالق قصه خواهد شد.

بنابراین کسانی که داستان ها و رمان هایی را مطالعه می کنند که بیرون از این چارچوب نگاشته شده، می باید خود را به عنوان مبطل قلمداد کرده و از عمل خویش توبه کرده و به سوی قصه ها و رمان هایی در چارچوب یادشده گرایش یابند.

 

بخش چهارم :                 آثار و مفاهیم قصّه قرآنى

 قصّه هاى قرآن، گذشته از پیامها و عبرتها، آثار و نتایجى نیز دارند، گذشته از پیامهاى محتوایى شان، انگیزش عاطفى و القاى نفسانى است. اصولا چرا بخشى از قرآن به زبان قصّه فرود آمده است. این وجوه عبارتند از:

 کاستن از فشار عاطفى شدید بر پیامبر و مؤمنان

 کرده ها و گفته هاى مشرکان، روح و جان پیامبر و مؤمنان را سخت آزار مى داد. در برابر مکر و خیانت و خباثت مشرکان، به راستى سینه پیامبر احساس تنگنا مى کرد:  وَلَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ. (حجر97) و مى دانیم که تو از گفتارشان دلتنگ مى شوى.

 این فشار روانى آنقدر شدید بود که حتماً باید مهار مى شد و در پرتو لطف خاصّ خداوند به آرامش مى گرایید. قرآن بارها براى تلقین آرامش روحى به جان و دل پیامبر، او را مخاطب ساخته است:

 فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ اِذْ نادى  وَهُوَ مَکْظُومٌ . لَوْلا اَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّه لَنُبِذَ بِالْعَرآءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ. ( قلم48 و 49) در برابر فرمان پروردگارت صابر باش و چون صاحب ماهى مباش که با دلى پر اندوه ندا در داد . اگر نعمت پروردگارش نبود، در عین بدحالى به صحرایى بى آب و گیاه مى افتاد.

 لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ اَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ.( شعرا 3) شاید از اینکه ایمان نمى آورند، خود را هلاک سازى.

 فَلَعَّلَکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى اِلَیْکَ وَضآئِقٌ بِه صَدْرُکَ اَنْ یَقُولُوا لَوْلآ اُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ اَوْ جآءَ مَعَهُ مَلَکٌ اِنَّمآ اَنْتَ نَذیرٌ وَاللهُ عَلى کُلِّ شَىْء وَکیلٌ.( هود 12) مباد که برخى از چیزهایى را که بر تو وحى کرده ایم واگذارى و بدان دلتنگ باشى که مى گویند: چرا گنجى بر او افکنده نمى شود؟ و چرا فرشته اى همراه او نمى آید؟ جز این نیست که تو بیم دهندهاى بیش نیستى و خداست که کار ساز هر چیزى است.

 قصّه هاى قرآن در ایجاد این آرامش روحى نقش و وظیفه اى خطیر دارند. از رهگذر همین قصّه ها، تصویرى بدیع از صبر و ثبات در راه ابلاغ حق، پیش روى پیامبر و مؤمنان پدید مى آمد و آنان را به ادامه راه امیدوار مى ساخت. قرآن، خود، به این اثر تصریح کرده است:

 وَکُلاّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْبآءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِه فُؤادَکَ وَجآءَکَ فى هذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرى لِلْمُؤْمِنینَ. (هود120) هر خبرى از اخبار پیامبران را برایت حکایت مى کنیم تا تو را قویدل گردانیم. و در این کتاب براى تو سخن حق، و براى مؤمنان موعظه و اندرز نازل شده است.

 این که در قصّه موسىعلیه السلام از وراثت زمین براى مؤمنان سخن مى رود، تصادفى نیست. این، تأکیدى است بر آن وحى عاطفى که جان پیامبرصلی الله علیه و آله را از فشار روحى رهایى مى دهد و نهال امید را در دلش بالنده تر مى سازد:

 نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَأ مُوسى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوم یُؤْمِنُونَ . اِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِى الاْرْضِ وَجَعَلَ اَهْلَها شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طآئِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ اَبْنآءَهُمْ وَیَسْتَحْیى نِسآءَهُمْ اِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ . وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَرْضِ وَنَجْعَلَهُم اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوارِثینَ. وَنُمَکِنَّ لَهُمْ فِى الاَرْضِ وَنُرِىَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ. ( قصص3 تا 6)

ترجمه : براى آنها که ایمان مى آورند داستان راستین موسىعلیه السلام و فرعون را بر تو مى خوانیم. فرعون در آن سرزمین برترى جست و مردمش را فرقه فرقه ساخت. فرقه اى را زبون مى داشت و پسرانشان را مى کشت و زنانشان را زنده مى گذاشت که او از تبهکاران بود . و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روى زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم

 وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ. و آنها را در آن سرزمین مکانت بخشیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان چیزى را که از آن مى ترسیدند نشان دهیم وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُمْ مَا کَانُوا یَحْذَرُونَ.

از همین روست که در سوره هود، که یکى از مجموعه هاى همین گونه قصّه هاست، در آغاز فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى... را مى آورد و در پایان وَکُلاّ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنْبآءِ الرُّسُلِ... را. نیز به همین دلیل است که در آغاز سوره طه، که قصّه موسىعلیه السلام را در خود دارد، به پیامبر نوید مى دهد که قرآن کتاب مشقّت نیست: مآ اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْانَ لِتَشْقى . اِلاّ تَذْکِرَةً لِمَنْ یَخْشى. (طه1 تا 3 ) قرآن را بر تو نازل نکرده ایم که در رنج افتى. تنها هشدارى است براى آن که مى ترسد. در همین سوره و در خلال قصّه موسىعلیه السلام، ناگوارى هایى را که گریبانگیرش بود شرح مى دهد و در پایان، از این نکته یاد مى آورد که حال پیامبران پیشین به همین گونه بوده است:

 کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنبآءِ ما قَدْ سَبَقَ وَقَدْ اتَیْناکَ مِنْ لَدُنّا ذِکْرًا.(طه 99 ) اینچنین خبرهاى گذشته را براى تو حکایت مى کنیم. و به تو از جانب خود قرآن را عطا کردیم.

 قصّه موسىعلیه السلام در سوره قصص، مجموعه قصّه هاى سوره انبیا، و قصّه هایى از سوره صافّات دقیقاً همین وظیفه را ایفا مى کنند. امّا شاید نیکوترین نمونه همان قصّه نوح باشد با عناصر مشترک فراوان و شیوه هاى یکسان برخورد مشرکان و رنجهاى مشابهى که نوح و محمّد مى بردند و حتّى بُتهاى همنام : ود، سواع، یغوث، یعوق، و نسر. بى شک در آینه این قصّه، محمّدصلی الله علیه و آله حال خویشتن و امّتش را مى دید و به آینده فرخنده دعوت خویش، یعنى نجات مردان خدا، امیدوار مى شد.

 هدایت عواطف به سمت بیزارى از جلوه هاى زشت

 قصّه هاى قرآن، همپاى امید بخشى و آرامسازى، به مؤمنان مى فهمانند که صرفاً دوست داشتن و عاطفه ورزیدن کافى نیست. مؤمنان باید همان قدر که پاکى ها را مى ستایند، از لحاظ عاطفى به جنگ ناپاکى ها روند. بدین سان، بیزارى از جلوه هاى زشتى و فساد و گمراهى در قلب ایشان پرورش مى یابد، جلوه هایى مانند اعمال ناشایست چون لواط و تنگ نظرى اقتصادى، و ابلیس و شیطان.

 در قصّه آدمعلیه السلام، مخاطب به راستى در فضایى قرار مى گیرد که لبریز از نفرت و بیزارى از ابلیس و نیروهاى شیطانى است. در این قصّه، دشمنى میان آدم و شیطان بسیار هنرمندانه ترسیم مى شود و امتداد این دشمنى به مؤمنان تلقین مى گردد.

در قصّه موسىعلیه السلام و هود و صالح، نحوه برخورد مستکبران و معاندان بسى ظریف و چشمگیر پرورانده مى شود و همان احساس کینه و نفرت نسبت به ابلیس را در مورد این مستکبران تداعى مى کند. حتّى کیفرها و عقابهایى که در این قصّه ها براى فرعون و قوم عاد و ثمود برشمرده شده است، با عنایت به شدّت و هراس انگیزى آنها، ظاهراً از این روست که بر این نفرت و بیزارى مؤمنان از جبهه باطل بیفزاید.

 در این حالت است که مؤمنان هرگز نسبت به مهاجمان و معاندان، احساس شفقت و حتّى یکسان نگرى نمى کنند و همواره آنها را به چشم دشمنى و عداوت مى بینند. و این، خود، از پایه هاى حفظ کیان یک دعوت است. همین حسّ بیزارى جویى در برخى دیگر از قصّه هاى قرآن، نسبت به عبادت بُتان و خدا نمایان اوج مى گیرد.

در این قصّه ها، با صحنه سازى هاى عاطفى و هیجان انگیز، کینه مؤمنان به هر چیز و هرکس که جز خدا به پرستش گرفته شود برانگیخته مى گردد.

در قصّه ابراهیم، این حس بسیار عمیق و متعالى مى شود و از همه ابزارها و عناصر هنرى براى تحقیر بُتان بهره ورى مى گردد، به ویژه آنجا که ابراهیم قهرمان وار بتها را در هم مى شکند و آنگاه بت بزرگ را متّهم مى کند تا مردم همه روزگاران پوشالى بودن نیروهاى غیرتوحیدى را لمس کنند.

 تبشیر و انذار

در قصّه هاى قرآن، به شیوه اى کاملا تجسّمى و عینى، مؤمنان و کافران جلوه هاى رحمت و انتقام پرودگار را لمس مى کنند. صحنه هاى امید بخش زندگى و پیروزى مؤمنان، در کنار مناظر هلاک و آوارگى و زبونى کافران، همچون سمفونى باشکوهى جلوه مى کند که ساعتى مخاطب را در خویش فرو مى بَرَد و گوشه گوشه جانش را گاه از امید و گاه از بیم لبریز مى سازد.

در رهگذر همین تبشیر و انذار است که هم مؤمنان نسبت به راهى که مى روند اطمینان و یقین مى یابند و هم کافران در عقیده خویش تزلزل و پریشانى پیدا مى کنند. شاید بتوان گفت که نقش همین تبشیرها و انذارها، مؤثّرتر از برهان و استدلال و بگو مگوى علمى است.

جلوه هایى ناب از این نقش عظیم در قصّه هاى سوره هاى اعراف و شعرا و قمر دیده مى شوند. ضربْ آهنگ واژه ها، طنین مرگبار انذار، تکرار کوبنده، و

موسیقى خیره کننده این آیات را بنگرید که چه تصویر دهشت انگیزى پدیدآورده اند:  کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَقالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ . فَدَعا رَبَّهُ اَنّى مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ . فَفَتَحْنآ اَبْوابَ السَّمآءِ بِمآء مُنْهَمِر . وَفَجَّرْنَا الاَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمآءُ عَلى اَمْر قَدْ قُدِرَ . وَحَمَلْناهُ عَلى ذاتِ اَلْواح وَدُسُر . تَجْرى بِاَعْیُنِنا جَزآءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ .وَلَقَدْ تَرَکْناهآ ایَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر . فَکَیْفَ کانَ عَذابى وَنُذُرِ. وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر . کَذَّبَتْ عادٌ فَکَیْفَ کانَ عَذابى وَنُذُرِ . اِنّآ اَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحًا صَرْصَرًا فى یَوْمِ نَحْس مُسْتَمِرٍّ . تَنْزِعُ النّاسَ کَاَنَّهُمْ اَعْجازُ نَخْل مُنْقَعِر. فَکَیْفَ کانَ عَذابى وَنُذُرِ . وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر .

کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ . فَقالُوا أَبَشَرًا مِنّا واحِدًا نَتَّبِعُهُ اِنّآ اِذًا لَفى ضَلال وَسُعُر . ءَاُلْقِىَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُوَ کَذّابٌ اَشِرٌ . سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْکَذّابُ الاَشِرُ . اِنّا مُرْسِلُوا النّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ . وَنَبِّئْهُمْ اَنَّ الْمآءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْب مُحْتَضَرٌ . فَنادَوْا صاحِبَهُمْ فَتَعاطى فَعَقَرَ . فَکَیْفَ کانَ عَذابى وَنُذُرِ . اِنّآ اَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً واحِدَةً فکانُوا کَهَشیمِ الْمُحْتَظِرِ.وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْانَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر.(قمر9 .32)

ترجمه : پیش از اینها قوم نوح تکذیب کرده بودند. بنده ما را تکذیب کردند و گفتند: دیوانه است. و به دشنامش راندند . و پروردگارش را خواند: من مغلوب شده ام، انتقام بکش. و ما نیز درهاى آسمان را به روى آبى که به شدت مى ریخت گشودیم. و از زمین چشمه ها شکافتیم تا آب به آن مقدار که مقدر شده بود گرد آمد . و او را بر آن کشتى که تخته ها و میخها داشت سوار کردیم. زیر نظر ما روان شد. این بود جزاى کسانى که کفر ورزیدند.

و هر آینه آن کشتى را نشانه اى ساختیم. آیا هیچ پند گیرنده اى هست؟ پس عذاب و بیم دادن هاى من چگونه بود؟ و این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن پند گیرند. آیا پند گیرنده اى هست؟ قوم عاد تکذیب کردند. پس عذاب و بیم دادن هاى من چگونه بود؟ ما بر آنها در روزى نحس و طولانى بادى سخت فرستادیم، که مردمان را از زمین، همانند ریشه هاى از جاى کنده نخل، برمى کند.

عذاب و بیم دادن هاى من چگونه بود؟ و این قرآن را آسان ادا کردیم تا از آن پند گیرند. آیا پند گیرندهاى هست؟ قوم ثمود بیم دهندگان را تکذیب کردند. گفتند: اگر از انسانى همانند خود پیروى کنیم گمراه و دیوانه باشیم; آیا از میان همه ما کلام خدا به او القا شده است؟ نه، او دروغگویى خود خواه است. فردا خواهند دانست که دروغگوى خود خواه کیست. ما آن ماده شتر را براى آزمایش شان مى فرستیم. پس مراقبشان باش و صبر کن . و به آنها بگوى که آب میانشان تقسیم شده.

نوبت هر که باشد او به سر آب مى رود . یارشان را ندا دادند و او شمشیر برگرفت و آن را پى کرد. عذاب و بیم دادن هاى من چگونه بود؟ ما بر آنها یک آواز سهمناک فرستادیم. پس همانند آن علفهاى خشک آغل گوسفند شدند. و این قرآن را آسان اَدا کردیم تا از آن پند گیرند. آیا پند گیرنده اى هست؟

پیام هاى فکرى

قصّه هاى قرآن که بیشتر مکّى اند. از این رو عمدتاً به مسائل کلّى دین نظر دارند. طبیعت دعوت دینى در آن برهه اقتضا مى کرده است که نخست پایه هاى دیانت استوار گردد و از مسائل درجه دوم چندان سخن به میان نیاید. بنابراین، پیامهاى عقیدتى قصّه هاى قرآن عمدتاً به همین ارزشهاى کلّى و درجه یکم مربوطند.

البتّه گاه نیز از مسائل اخلاقى درجه دوم سخن رفته است، مانند مسأله کم فروشى که در قصّه شعیب به آن اشاره شده است. شاید دلیل این باشد که حتّى پس از استقرار ایمان نیز سود جویى هاى اقتصادى، جامعه مؤمنان را آزار مى دهد و از این رو قرآن آن را در شمار مسائل زیربنایى مورد عنایت قرار داده است. اینک پیامهاى برجسته عقیدتى را در قصّه هاى قرآن از نظر مى گذرانیم.

 دیندارى

 حسّ دیندارى در انسان ریشه اى فطرى دارد، پس فراگستر و جاودانه است و همه از آن یکسان سهم دارند: فِطْرَتَ اللهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ. ( روم 30) فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار ایناست. همین حس در گونه هاى تحریف شده، ولى برخاسته از ریشه فطرى دیندارى، به جنگ با حسّ ناب و سلیم مى پرداخته است.

قوم عاد خدایان خودساخته را مى پرستیدند و با همان پرستش، به احتجاج با پیامبر خدا بر مى خاستند: قالُوآ اَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ ابآؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ کُنْتَ مِنَ الْصّادِقینَ . قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ اَتُجادِلُونَنى فى اَسْمآء سَمَّیْتُمُوهآ اَنْتُمْ وَابآؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطان فَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ.( اعراف70 و 71) گفتند: آیا نزد ما آمده اى تا تنها الله را بپرستیم و آنچه را که پدرانمان مى پرستیدند رها کنیم؟ اگر راست مى گویى آنچه را که به ما وعده مى دهى بیاور. گفت: عذاب و خشم پروردگارتان حتماً بر شما نازل خواهد شد. آیا درباره این بتهایى که خود و پدرانتان بدین نامها نامیده اید و خدا هیچ دلیلى بر آنها نازل نساخته است، با من ستیزه مى کنید؟ به انتظار بمانید، من هم با شما به انتظار مى مانم. و همین مردم مى پنداشتند (و حقیقتاً مى پنداشتند) که خدایان ساختگى شان به هود آزار رسانده اند:

 قالوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَة وَما نَحْنُ بِتارِکى الِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ وَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤمِنینَ . اِنْ نَقُولُ اِلاَّ اعْتَرئکَ بَعْضُ الِهَتِنا بِسُوء.( هود 53 و 54) گفتند: اى هود، تو براى ما دلیل روشنى نیاورده اى و ما به گفتار تو خدایان خویش را ترک نمى کنیم و به تو ایمان نمى آوریم . جز این نگوییم که بعضى از خدایان ما به تو آزارى رسانده اند. این حسّ دیندارى آنقدر قدرتمند بود که میان مردم و خدایانشان «محبّت» و «مودّت» برقرار مى کرد، البتّه محبّت و مودّتى این جهانى: وَقالَ اِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اَوْثانًا مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فىِ الْحَیوةِ الدُّنیا.( عنکبوت 25) گفت: شما بُتانى را به جاى خداى یکتا به خدا گرفته اید تا در این زندگانى دنیا میانتان دوستى باشد.

 از همین رو، قرآن اندیشه این مردم را به نحوى ملموس و محسوس بر مى انگیزد تا بیندیشند که آیا این خدایان همان ویژگى هایى را دارند که به خاطرشان پرستش مى شوند. روشنترین نمونه این انگیزش فطرى در داستان ابراهیم دیده مى شود: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اِبرهیمَ . اِذْ قالَ لاِبیهِ وَقَوْمِه ما تَعْبُدُونَ . قالُوا نَعْبُدُ اَصْنامًا فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ . قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ اِذْتَدْعُونَ .اَوْیَنْفَعُونَکُمْ اَوْیَضُرُّونَ . قالوا بَلْ وَجَدْنآ ابآءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ . قالَ اَفَرَءَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ . اَنْتُمْ وَابآؤُکُمُ الاَقْدَمُونَ . فَاِنَّهُمْ عَدُوٌّ لى اِلاّ رَبَّ الْعالَمینَ .اَلَّذى خَلَقَنى فَهُوَ یَهْدینِ . وَالَّذى هُوَ یُطْعِمُنى وَیَسْقینِ . وَاِذا مَرِضْتُ  فَهُوَ یَشْفینِ . وَالَّذى یُمیتُنى ثُمَّ  یُحْیینِ . وَالَّذى اَطْمَعُ  اَنْ یَغْفِرَ لى خَطیئَتى  یَوْمَ  الدّینِ. (شعرا69 تا 82)

ترجمه : و داستان ابراهیم را برایشان تلاوت کن . آنگاه که به پدر و قوم خود گفت: چه مى پرستید؟ گفتند: بتانى را مى پرستیم و معتکف آستانشان هستیم. گفت: آیا وقتى آنها را مى خوانید صدایتان را مى شنوند. یا براى شما سود و زیانى دارند؟ گفتند: نه، پدرانمان را دیده ایم که چنین مى کرده اند.گفت: آیا مى دانید که چه مى پرستیده اید، شما و نیاکانتان؟ آنها دشمنان منند، ولى پروردگار جهانیان دوست من است: آن که مرا بیافریده سپس راهنماییم مى کند، و آن که به من طعام مى دهد و مرا سیراب مى سازد، و چون بیمار شوم شفایم مى بخشد، و آن که مرا مى میراند و سپس زنده مى کند، و آن که امید مى دارم که در روز قیامت خطایم را ببخشاید.

 همین برخورد حسّى و بسیار ملموس که رگ دیندارى سلیم را مى جنبانَد، در سخن قرآن با امّت محمّد نیز جلوه گر است:

 اِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ اَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ. اَلَهُمْ اَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها اَمْ لَهُمْ اَیْد یَبْطِشُونَ بِها اَمْ لَهُمْ اَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها اَمْ لَهُمْ اذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکآءَکُمْ ثُمَّ کیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ . اِنَّ وَلِیِّى اللهُ الَّذى نَزَّلَ اَلْکِتابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصّالِحینَ . وَاَلَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِه لایَسْتَطیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلا اَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ . وَاِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَى الْهُدى لا یَسْمَعُوا وَتَرئهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْکَ وَهُمْ لایُبْصِرُونَ (اعراف 194 تا 198)

ترجمه : آنهایى که جز الله به خدایى مى خوانید، بندگانى چون شمایند. اگر راست مى گویید، آنها را بخوانید، باید شما را اجابت کنند . آیا آنها را پاهایى هست که با آن راه بروند یا آنها را دستهایى هست که با آن حمله کنند یا چشمهایى هست که با آن ببینند یا گوشهایى هست که با آن بشنوند؟

 بگو: شریکانتان را بخوانید و بر ضد من تدبیر کنید و مرا مهلت مدهید . یاور من الله است که این کتاب را نازل کرده و او دوست شایستگان است. آنان را که به جاى الله به خدایى مى خوانید، نه شما را مى توانند یارى کنند و نه خود را .

و اگر آنها را به راه هدایت بخوانى نمىشنوند و مىبینى که به تو مىنگرند ولى گویى که نمىبینند. در آینه قصّه هاى قرآن، دعوت اساسى پیامبران نیز در همین آگاه گرى جلوه مى کند: دعوت به پرستش خداى یگانه و دست شستن از پرستش خدایان ساختگى:

 اُعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِله غَیْرُهُ.(2 اعراف 59 و 65 و 73و 85; هود 50 و 61 و 84; مؤمنون23 و 32) خدا را عبادت کنید که جز او براى شما معبودى نیست.

 رازدانىِ پیامبران

 خداى حکیم، رسولان خویش را که از میان مردم برگزیده است، به علم غیب، در محدوده اى که خود مى خواهد، آگاه مى کند. و این از آن روست که پیامبران بتوانند آفاق ناپیداى سعادت را در چشم مردم پدیدار سازند.

نحوه این ارتباط، به تناسب وضعیّت و فضاى دعوت پیامبران، متفاوت بودهاست:ابراهیم و یوسف با خواب راستین (رؤیاى صادق)، موسى با گفتوگوى بى پرده(تکلیم)، ابراهیم به واسطه فرشتگانى بشرگونه، و...:

 فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قالَ یا بُنَىَّ اِنّى اَرى فِى الْمَنامِ اَنّى اَذْبَحُکَ.( صافّات 102) چون با پدر به جایى رسید که باید به کار بپردازند، گفت: اى پسرکم! در خواب دیدهام که تو را ذبح کنم. اِذْ قالَ یُوسُفُ لاِبیهِ یآ اَبَتِ اِنّى رَاَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَاَیْتُهُمْ لى ساجِدینَ.( یوسف4)

 آنگاه که یوسف به پدر خود گفت: اى پدر، من در خواب یازده ستاره و خورشید و ماه دیدم، دیدم که سجدهام مىکنند. وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْنا هُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللهُ مُوسى تَکْلیماً.( نساء164) و پیامبرانى که پیش از این داستانهاشان را براى تو گفته ایم و آنان که داستانهاشان را براى تو نگفته ایم. و خدا با موسى سخن گفت، چه سخن گفتنى بى میانجى.

هَلْ اَتئکَ حَدیْثُ ضَیفِ اِبْراهیمَ الْمُکْرَمینَ . اِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلامًا قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ . فَراغَ اِلى اَهْلِه فَجآءَ بِعِجْل سَمین . فَقَرَّبَهُ اِلَیْهِمْ قالَ اَلا تَأْکُلُونَ . فَاَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لاتَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلام عَلیم.( ذاریات 24 تا 28) حجر 51)

آیا داستان مهمانان گرامى ابراهیم به تو رسیده است؟ آنگاه که نزد او آمدند و گفتند: سلام. گفت: سلام، شما مردمى ناشناخته اید. در نهان و شتابان نزد کسان خود رفت و گوساله فربهى آورد.

طعام را به نزدشان گذاشت و گفت: چرا نمى خورید؟ و از آنها بیمناک شد. گفتند: مترس. و او را به فرزندى دانا مژده دادند. و البتّه روش عمومى ارتباط با پیامبران، که بیش از شیوه هاى دیگر جریان داشته است، گفتار اِلهى با واسطه فرشته وحى بوده است.

 معجزه

 قرآن در زمانه اى فرود آمد که دو عقیده رایج در باب پیامبران بر ذهن مردم حاکم بود: یکى آن که پیامبر باید از فرشتگان خدا باشد; و دیگر این که اگر هم پیامبر از میان آدمیان برگزیده شود، باید همواره با معجزات اِلهى مدد یابد و براى آنان آیه و بیّنهاى معجزه گون بیاورد.

قرآن اقرار مى کند که معجزه آورى از ویژگى هاى پیامبران است،  امّا به این مطلب تن نمى دهد که ایمان آوردن متوقّف بر معجزه باشد. این حقیقت را که معجزات با پیامبران پیشین همراه بوده اند ولى کمتر سود بخشیده اند، بارها در قصّه هاى قرآن مى نگریم: وَما مَنَعَنآ اَنْ نُرْسِلَ بِالاْیاتِ اِلاّ اَنْ کَذَّبَ بِهَا الاَوَّلوُنَ وَاتَیْنا ثَمُودَ النّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَما نُرْسِلُ بِالاْیاتِ اِلاّ تَخْویْفاً ( اسراء59)

ما را از نزول معجزات بازنداشت، مگر اینکه پیشینیان تکذیبش مىکردند.به قوم ثمود به عنوان معجزههاى روشنگر ماده شتر را دادیم. بر آن ستم کردند. و ما این معجزات را جز براى ترسانیدن نمى فرستیم.

وَلَوْ اَنَّنا نَزَّلْنا اِلَیْهِمُ الْمَلئِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتى وَحَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَىء قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا اِلاّ اَن یَشآءَ اللهُ وَلکِنَّ اَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ.( انعام 111) و اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل کرده بودیم و مردگان با ایشان سخن مى گفتند و هر چیزى را دسته دسته نزد آنان گرد مى آوردیم، باز هم ایمان نمى آوردند، مگر اینکه خدا بخواهد. ولیک بیشترشان جاهلند.

 

بخش پنجم :                 هنرى بودن قصّه هاى قرآن

هنر مقوله اى است که از آغازِ آفرینشِ انسان تاکنون پا به پاى آدمى پیش رفته و پیشرفت کرده است. براى حوزه هاى معرفت بشرى، همچون فلسفه، ریاضیات و علم، مى توان سرآغاز و سرگذشتى نوشت. هنر، امّا، حیاتى بى آغاز و سرگذشتى نانوشتنى دارد.  در میان کتب آسمانى، قرآن بى شک از این جهت رهاوردى بزرگ و بى مثال دارد.

روایت شده که پیامبر سوره فصّلت را براى یکى از سرکردگان فساد تلاوت مى کرد تا به این آیات رسید:

فَاِنْ اَعْرَضُوا فَقُلْ اَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقةِ عاد وَثَمُودَ . اِذْ جآءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ اَلاَّ تَعْبُدُوا اِلاّ اللهَ قالُوا لَوْ شآءَ رَبُّنا لاَنْزَلَ مَلئِکَةً فَاِنـّا بِمآ اُرْسِلْتُمْ بِه کافِرُونَ . فَاَمّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِى الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقالوُامَنْ اَشَدُّ مِنّا قُوَّةً اَوَلَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذى خَلَقَهُمْ هُوَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وکانُوا بِایاتِنا یَجْهَدُونَ. فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحًا صَرْصَراً فى اَیّام نَحِسات لِنُذیقَهُمْ عَذابَ الخِزْىِ فىِ الحَیوةِ الدُّنْیا وَلَعَذابُ الاخِرَةِ اَخْزى وَهُمْ لایُنْصَرُونَ. (فصّلت 13 تا 16)

ترجمه: پس اگر اعراض کردند، بگو: شما را از صاعقه اى همانند صاعقه اى که بر عاد و ثمود فرود آمد مى ترسانم . آنگاه که رسولان پیش و بعد آنها نزدشان آمدند و گفتند که جز خداى یکتا را مپرستید، گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگان را از آسمان نازل مى کرد  ما به آنچه شما بدان مبعوث شده اید ایمان نمى آوریم.

اما قوم عاد، به ناحق در روى زمین گردنکشى کردند و گفتند: چه کسى از ما نیرومندتر است؟ آیا نمى دیدند که خدایى که آنها را آفریده است از آنها نیرومندتر است که آیات ما را انکار مى کردند؟ ما نیز بادى سخت و غرّان در روزهایى شوم به سرشان فرستادیم تا در دنیا عذاب خوارى را به آنها بچشانیم. و عذاب آخرت خوار کننده تر است و کسى به یاریشان برنخیزد. 

آن گاه که این بخش بر آن مفسد تلاوت شد، لرزشى شدید سرا پایش را فراگرفت و با پریشانى و خود باختگى پیامبر را سوگند داد که از تلاوت آیات باز ایستد. سپس با حالى دگرگون نزد قوم خود بازگشت، چنان که دیگر آثار عناد و استکبار در چهره اش پیدا نبود.

اثر هنرى اثرى است که داراى این سه ویژگى باشد: نوآورى در عرضه، زیبایى ساختارى، و قدرت تعبیر. و بدیهى است که از این سه، هیچ یک، منحصر به قصّه هاى خیال پردازانه و ساختگى نیست. (سیّد قطب)

 قصّه قرآنى نیز که اثرى هنرى است، در بردارنده خصلت هایى است که این هر سه ویژگى را تأمین مى کنند. به دیگر سخن، قصّه قرآنى از یک حکایت صِرف کاملا متفاوت است، سراسر تصویرسازى هنرى از شخصیّت ها، رویدادها، و گفت و گوهاست; تصویرهایى از نبرد همیشگى خیر و شر در جان انسان و میان او با نیروهاى شیطانى.

برخى از جلوه هاى هنرى قصّه در قرآن : 

تنوّع اسلوبى : عرضه قصّه در قرآن با اسلوبى واحد صورت نمى گیرد. از لحاظ نقطه آغاز، تصاویر عرضه شده از یک رویداد، نقطه فرجام، و زمینه سازى براى روایت قصّه، قصص قرآن از یکدیگر ممتازند. همین تنوّع و رنگارنگى اسلوبى نشان مى دهد که عرضه هنرى قصّه، به خودى خود، مورد عنایت قرآن بوده است. (سیّد قطب)

  تقسیم به نماهاى مختلف :  قصّه قرآنى به نماها و پلان هاى مختلف تقسیم مى شود و میان آن ها شکاف هاى خالى و ناگفته باقى مى ماند تا فرصت تصویرگرى و قرینه سازى را به خواننده بدهد و او بتواند سیاق رویدادها را در پلان هاى بعدى در ذهن ترسیم کند. این، خود، از برترین ویژگى هاى یک اثر هنرى است که خواننده را همواره در تکاپو با صحنه ها نگاه دارد. (سیّد قطب)

گزینش صحنه هاى مؤثّر : انتخاب قطعه هاى خاصّ زمانى و مکانى در قصّه قرآنى با دقّت کافى صورت پذیرفته است. ایجاز اعجازین قصّه هاى قرآن، گذشته از جنبه بلاغى و واژگانى، بیش تر مربوط به دقّت در گزینش صحنه هاى مؤثّر در روال قصّه و کنار نهادن بخش هاى زاید است. و این،کارى است که در تدوین نهایى یک اثر هنرى بسى کارساز است. برترین نمونه هاى این تدوین در قصّه هاى یوسف و مریم و سلیمانعلیهم السلام و ملکه سبأ و اصحاب کهف به چشم مى خورند.

از میان این نمونه ها، به اعتقاد برخى، کامل ترین تصویر هنرى در قصّه یوسف علیه السلام به نمایش نهاده شده است، به ویژه که این قصّه در قدرت تعبیر روحى، عقیدتى، تربیتى، و حرکتى بسیار شاخص و بى نظیر است. (سیّد قطب) 

  نوع روایت قصّه،  در قصّه هاى تاریخى  

در روایت قصّه هاى تاریخى، دو اسلوب عمده یافت مى شوند:

1 . روایت غیابى.   2 . روایت حضورى.                                                                                                     

در اسلوب غیابى، گوینده قصّه روایت کننده حوادث است و با نحوه بیان خود نشان مى دهد که فقط گزارشگر اخبار و اقوال است. از این رو، در اسلوب غیابى، معمولا کلمه «گفت» تکرار مى شود. در اسلوب حضورى، قصّه سرا شخصاً حضور دارد و اشخاص قصّه را در محضر مخاطب خلق مى کند تا خود به روایت قصّه بپردازند. 

قصّه قرآنى به گونه غیابى روایت مى شود

قرآن در قصّه گویى اسلوب غیابى را برگزیده است. در این اسلوب، مخاطب همواره توجّه مى یابد که با رویدادهایى رو به روست که شخصیّت هاشان نقش تاریخى خود را طى کرده اند و اکنون داراى حضور عینى نیستند. البتّه در همین حال که نسبت به ما غایبند، داراى نوعى حضور پنهان و جارى در قصّه اند. سبب گزینش این اسلوب آن است که قرآن مى خواهد صادقانه ترین و امانت دارانه ترین شیوه را در بیان قصّه هایش به کار گیرد و راه را بر هر گونه خیال و وهم و نماد غیر حقیقى بربندد.

شأن قرآن اقتضا مى کند که در هیچ پاره اى از آن، عنصر خیال و افسانه، حتّى سر سوزنى، راه نیابد. در قصّه هاى قرآن، قصّه سرا فقط روایت کننده حقایق است، در اسلوب غیابى، تنها تردیدى که ممکن است به ذهن مخاطب راه یابد، صادق نبودن قصّه سراست، واین در مورد خداوند بزرگ منتفى است. وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ  نَزَلَ. (اسراء  105) این قرآن را به حق نازل کرده ایم، و به حق نازل شده است.

شیوه «واقعگرایى پویا» در قصّه هاى قرآن

  قرآن در نقل واقعیّات، شیوه بازتابش واقعیّت ها را در پیش گرفته است، امّا نه به گونه اى سُربى و جامد و بى روح، بلکه بازتابشى که در عین صفا و نابى، ساکت را گویا، جامد را پویا، و عمق حقایق را روشن سازد. کسى که خوب در قرآن نظر کند مى بیند که کلام آن دو گونه دلالت دارد: یکى دلالت آشکار که تصویر ساکت واقعیّت است، و دیگرى دلالتى فراتر از ظاهر که خود مراتبى دارد و افق در افق از حقایق پنهان پرده برمى دارد. 

نمونه این بازتابش در قصّه داوود

وَ هَلْ اَتئکَ نَبَؤُا الْخَصْمِ اِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ. اِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْض فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنآ اِلى سَوآءِ الْصِّراطِ . اِنَّ هذا اَخى لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةٌ وَلِىَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ اَکْفِلْنیها وَعَزَّنى فىِ الْخِطابِ. قالَ لَقَد ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ اِلى نِعاجِه وَاِنَّ کَثیرًا مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغى بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض اِلاَّ الَّذینَ امَنوا وَعَمِلُواالْصّالِحاتِ وَقَلیلٌ ما هُمْ وَظَنَّ داوُدُ اَنَّما فَتَنّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وخَرَّ راکِعاً وَاَنابَ . فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وإِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَحُسْنَ مَـاب . یا داودُ اِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِى الاَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ الْنّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ اِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ

ترجمه : آیا خبر آن مدعیان را شنیده اى آنگاه که از دیوار قصر بالا رفتند؟ بر داود داخل شدند. داود از آنها ترسید. گفتند: مترس، ما دو مدعى هستیم که یکى بر دیگرى ستم کرده است. میان ما به حق داورى کن و پاى از عدالت بیرون منه و ما را به راه راست هدایت کن. این برادر من است. او را 99 میش است و مرا یک میش. مى گوید: آن را هم به من واگذار کن، و در دعوى بر من غلبه یافته است. داود گفت: او که میش تو را از تو مى خواهد تا به میشهاى خویش بیفزاید بر تو ستم مى کند. و بسیارى از شریکان جز کسانى که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند (و اینان نیز اندک هستند) بر یکدیگر ستم مى کنند. و داود دانست که او را آزموده ایم.

پس از پروردگارش آمرزش خواست و به رکوع در افتاد و توبه کرد. ما این خطایش را بخشیدیم، او را به درگاه ما تقرب است و بازگشتى نیکو. اى داود، ما تو را خلیفه روى زمین گردانیدیم. در میان مردم به حق داورى کن و از پى هواى نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف سازد. آنان که از راه خدا منحرف شوند، بدان سبب که روز حساب را از یاد برده اند، به عذابى شدید گرفتار مى شوند.

 در این آیات، نخست، اشاره اى است پنهان به این که داوود کارى کرده بوده است که بر پیامبران روا نیست، امّا در این آیات، به آن کار پرداخته نمى شود، زیرا در این قصّه از نقل آن غرضى حاصل نمى گردد. آن گاه، به نقل یک واقعه، همان گونه که هر چشمى آن را مى بیند، مى پردازد: دو طرفِ دعوا از دیوار، و نه از در، بر داوود وارد مى شوند. و او از این ورود غیر معمول و ناگهانى بیم زده مى شود.

آن دو بیم داوود را مى زدایند و قصّه خود را باز مى گویند. این، ظاهر کلمات است که واقعیّت خالص را باز مى تابانَد. امّا در وراى این واژه ها، حقایقى دیگر نهفته اند که با تأمّل و تدبیر، کشف مى شوند. تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ  اشاره به ناآرامى مملکت در آن برهه دارد و فَفَزِعَ مِنْهُمْ از اختلال نظام پرده برمى دارد، به گونه اى که یک قاضى از ورود دو طرف دعوا بیم زده مى شود، در حالى که اگر وضع طبیعى باشد معمولا اطراف دعوا از رفتن نزد قاضى دراندیشه اند. نیز اطراف دعوا به داوود مى گویند: فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ ، و این نشانگر آن است که پیش تر در جایى میزان حق خلل دیده است به گونه اى که مردم نیز فهمیده اند.

  نظم قصّه هاى قرآن ، نظم آسمانى  

  نظم قرآن، خود، یک معجزه اِلهى و داراى نیرویى اعجازین است. درست است که حوادث و اشخاص و اشیا در قصّه هاى قرآن، همه، واقعى اند; امّا کنار هم چیدنِ آن ها با روشى بشرى صورت نپذیرفته است. نظم حاکم بر این قصّه ها رنگ آسمانى دارد و از توان بشر بیرون است. به همین دلیل، صاحبان افکار و آراى گوناگون، اگر هنر شناس و گوهر سنج باشند، نزد شکوه و جلال قصّه هاى قرآن سر خم مى کنند. به این ترتیب، دو گونه معجزه در قصّه هاى قرآن راه دارد: یکى حوادث و صحنه هاى اعجازین، و دیگرى نظم و اسلوب اعجاز آساى قرآنى. 

 توازن میان نظم و واقعگرایى 

 اسلوب اعجازین قرآن در عرضه حوادث به گونه اى نیست که در آن حوادث تصرّف و تغییرى پدید آورد و نقص آن را کمال بخشد یا ناراستِ آن را راست سازد. اسلوب اعجازین قرآن، پیراسته از هرگونه فراواقع نمایى، از خلال نقل حقیقت ناب نمودار مى گردد. همین نقل امین مآبانه و دقّت ورزانه حقایق است که اعجاز قصّه هاى قرآن را رقم مى زند. همین که زندگى با همه جوشش و پویایى و همان گونه که واقعاً هست در حوادث و رویدادها جریان دارد، به آن اعجاز مى بخشد.

همین که مخاطب واقعیّت ناب را با همه صفا و درخشندگى اش در قصّه هاى قرآن باز مى بیند، سبب مى شود که نزد اعجاز قرآن سرخم کند. پس اعجاز قصّه هاى قرآن، در بطن حقیقت است و از متن واقعیّت.

پى نوشت در قصّه هاى قرآن

از دیگر ویژگى مهمّ قصّه هاى قرآن این است که معمولا پس از هر رویداد پى نوشتى مستقل مى آورد و با آن، سه نقش اصلى را ایفا مى کند: هم فاصله اى میان رویدادهاى پیاپى مى آفریند; هم پیامى از آن قصّه به مخاطب ارائه مى کند; وهم خطوط اصلى آن را باز مى گوید.

مثلا در قصّه داوود، دو پى نوشت چهره مى نمایند:  وَ اِنَّ کَثیرًا مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغى بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض اِلاّ الَّذینَ امَنوا وَ عَمِلُوا الْصّالِحاتِ وَ قَلیلٌ ما هُمْ. و بسیارى از شریکان جز کسانى که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند (و اینان نیز اندک هستند) بر یکدیگر ستم مى کنند.

یا داوُدُ اِنّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فىِ الاْرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ الْنّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللهِ اِنَّ الَذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ. وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالاْرْضَ وَما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النّارِ

اَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ امَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفسِدینَ فِى الاَرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ کالْفُجّارِ . کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِه وَلِیَتَذَکَّرَ اُولُو الاَلْبابِ.  ترجمه : اى داود، ما تو را خلیفه روى زمین گردانیدیم. در میان مردم به حق داورى کن و از پى هواى نفس مرو که تو را از راه خدا منحرف سازد. آنان که از راه خدا منحرف شوند، بدان سبب که روز حساب را از یاد برده اند، به عذابى شدید گرفتار مى شوند.

ما این آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست به باطل نیافریده ایم. این گمان کسانى است که کافر شدند

پس واى بر کافران از آتش . آیا کسانى را که ایمان آورده اند وکارهاى شایسته کرده اند، همانند فساد کنندگان در زمین قرار خواهیم داد؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران؟ کتابى مبارک است که آن را بر تو نازل کرده ایم، تا در آیاتش بیندیشند و خردمندان از آن پند گیرند. 

 

بخش ششم :              شبهه زدایى در قصّه هاى قرآن

قصّه هاى قرآن جزئى از مجموعه گسترده رسالت اسلامى اند که عمدتاً بُعد عبرت آموزانه و اندرز دهانه آن را تأمین مى کنند. از این رو، قصّه هاى قرآن در چهار چوب کلّى دعوت اسلامى جاى مى گیرند و به همان اصول پایبندند. طبیعى است که قرآن در قصّه هاى خویش، ادّعاها و شبهه ها و گفته هاى حق ستیزان و باطل گرایان را نقل کند. امّا به دلیل پایبندى به همان اصول دعوت اسلامى، هرگز از این شبهه ها بى پاسخ نمى گذرد و اجازه نمى دهد که مخاطب دچار اشتباه و سوء برداشت گردد.

براى نمونه، وقتى قرآن ادّعاى کافران قریش در مورد خود را باز مى گوید، نادرستى و ظالمانه بودنش را به صراحت اعلان مى دارد: وَقالَ الَّذینَ کَفَرُوا اِنْ هذآ اِلاّ اِفْکُنِ افْتَریهُ وَأَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جآؤُوا ظُلْماً وَزُوراً ( فرقان4) و کافران گفتند که این جز دروغى که خود بافته است و گروهى دیگر او را بر آن یارى داده اند، هیچ نیست. حقا آنچه مى گویند ستم و باطل است. نیز آن گاه که سخن اهل کتاب را درباره فرزند داشتنِ خداوند ذکر مى کند، بى درنگ به نقد گفته آنان مى پردازد: وَیُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا. ما لَهُمْ بِه مِنْ عِلم وَلا لاِبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ اَفْواهِهِمْ اِنْ یَقُولُونَ اِلاّ کَذِبًا. (کهف4 و5) و کسانى را که گفتند: خدا فرزندى اختیار کرد، بترساند. نه خود به آن دانشى دارند و نه پدرانشان داشته اند. چه بزرگ سخنى که از دهانشان بیرون مى آید و جز دروغى نگویند.

نمونه شبهه زدایى در قصّه ابراهیم   

قصّه ابراهیم که در آن، پا به پاى ادّعاهاى باطل گرایان، قول حق نیز با قاطعیّت و شکوه طرح میشود: ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتى اَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ؟ این تندیسها که به پرستش آنها دل نهاده اید چیستند؟ قالُوا وَجَدْنآ ابآءَنَا لَها عابِدینَ گفتند: پدرانمان را دیدیم که آنها را مى پرستیدند

قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ اَنْتُمْ وَ ابآؤکُمْ فى ضَلال مُبین. گفت: هر آینه شما و پدرانتان در گمراهى آشکارى بوده اید. قالُوا اَجِئْتَنا بِالحَقِّ اَمْ اَنْتَ مِنَ اللاّعِبینَ؟ گفتند: براى ما سخن حقى آورده اى یا ما را به بازى گرفته اى؟ قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ الْسَّمواتِ وَالاْرْضِ الَّذى فَطَرَهُنَّ وَاَنَا عَلى ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدینَ (انبیا52 تا 56) گفت: نه، پروردگار شما، پروردگار آسمانها و زمین است. آن که آنها را بیافریده است. و من بر این سخن که مى گویم گواهى مى دهم.



برگرفته شده از m5736z.blog.ir زارع پور

درباره ما

این سامانه با همت مجمع خیرین قرآنی روستایی استان اصفهان و موسسه خیریه مهر فضیلت و با همکاری اتحادیه موسسات قرآنی استان سیستان و بلوچستان و سایر اتحادیه های استانی که بخواهند در این طرح مشارکت نمایند. در راستای توسعه و آموزش حفظ جزء سی ام قرآن کریم با نقش شتاب دهنده ، تسهیل گر ، در مهرماه سال 1401 راه اندازی شده است.امید است با همکاری اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان - اداره کل فرهنگ و ارشاد استان اصفهان و سازمان تبلیغات اسلامی استان اصفهان - اداره کل اوقاف و امور خیریه استان اصفهان - کانون فرهنگی امور مساجد استان اصفهان و همه موسسات مردمی و دولتی بتواند سهم اندکی در توسعه فرهنگ قرآن کریم و عترت بردارد.

تماس با ما

آدرس مجمع خیرین قرآنی و روستایی اصفهان:

اصفهان،خیابان عسگریه – چهارراه دشتستان-خیابان دشتستان شمالی – انتهای بن بست 37 (فروردین )-پلاک 11

کد پستی : 8199773331

شماره تماس: 60-35676859 031

پست الکترونیک

 

header

مجمع خیرین قرآن و عترت استان اصفهان

سایت احسن الحدیث

redirect

ورود به ستاد اجرائی قرآنی احسن الحدیث

 

خلاصه ای از سایت

ستاد  قرآنی احسن الحدیث (مرکز نشر معارف قرآن و نهج البلاغه اصفهان) از سال 1387 با هدف توسعه و نشر تفسیر قرآن کریم در سراسر کشور  آغاز به کار نمود و به حمد خداوند منان با پشتوانه عظیم الهی و ​دعای چهارده معصوم علیهم السلام وبا همکاری مراکز بزرگ قرآنی در سطح کشور بخصوص مهد قرآن، جامعه القرآن، دارالقرآن الکریم و حوزه های علمیه و ...  با حمایت چند تن از خیرین گرانقدر گام‌های بلندی را در زمینه انتشار آثار تفسیری قرآن کریم بخصوص آثار مفسر اندیشمند و فرزانه دکتر محمدعلی انصاری با روش برگزاری مسابقات تفسیری  برداشته است و توانسته بیش از حدود هفتصد هزار نفر را بطور مستقیم در این مسابقات سازماندهی نماید و قریب یک هزار و دویست جایزه کمک هزینه کربلا و مشهد مقدس را برای برگزیدگان در این مسابقات تأمین و پرداخت نماید.

جهت اطلاعات بیشتر کلیک فرمایید...

 

 

 

سایت روستانت

redirect

ورود به سایت

بنیاد خیریه خواجه نصیر طوسی که با شماره 25509 در اداره ثبت شرکت ها و با شماره مجوز  187877/83/8/1 در وزارت کشور به ثبت رسیده است با هدف کمک به رفع محرومیت از مناطق محروم کشور و با اولویت روستاهای کشور تاسیس گردیده است.جهت اطلاعات بیشتر کلیک فرمایید...

 

 

سایت موسسه بیان هدایت نور

redirect

ورود به سایت

 

پایگاه اطلاع رسانی و آرشیو کلیه آثار و محصولات استاد مفسر دکتر محمدعلی انصاری.

 

سایت مجمع خیرین قرآن و عترت استان اصفهان

redirect

ورود به سایت

خلاصه ای از سایت

این موسسه باهدف ارزشمندتوان افزایی مسئولین،مربیان وفعالین قرآنی سراسرکشوربه همت عالی فرهیختگان قرآنی استان درنیمه دوم سال  1392تأسیس شد.

برنامه هاوچشم اندازموسسه:

  • حمایت ویژه آموزشی ازموسسات وخانه های قرآنی
  • حمایت وپشتیبانی آموزشی وعلمی ازمراکزونهادهای فرهنگی وهرگونه فعالیتی که درجهت احیاءوارتقاءفرهنگ قرآنی غیردولتی وگسترش مذهب برحق جعفری وحمایت معنوی وعلمی درجهت ایجادتشکلهای خیرین قرآنی دراستان اصفهان ونقاط محروم ومستعدکشوروبرقراری سازوکارهای حمایتی مرتبط جهت نشرفرهنگ ومعارف قرآن به خصوص درمناطق محروم کشور  
  • اشاعه فرهنگ قرآنی ونهج البلاغه و صحیفه سجادیه وعلوم اهلبیت علیهم السلام ازطریق توسعه فعالیتهای قرآنی درمساجدوکانونهای فرهنگی قرآنی سراسرکشور

جهت اطلاعات بیشتر کلیک فرمایید...

 

سایت کاراوب

redirect

ورود به سایت

خلاصه ای از سایت

سایت کاراوب، سامانه جامع اشتغال و کارآفرینی توسط بخش مدیریت پایگاه اطلاع رسانی خیریه های کشور طراحی و پیاده سازی شده است. لازم به توضیح است بعد از بهره برداری از سایت پایگاه اطلاع رسانی خیریه های کشور (www.khairieh.ir) به دلیل اهمیت توسعه اشتغال و کارآفرینی در کشور عزیزمان و تقاضاهای وصول شده به مدیریت پایگاه مزبور به این نتیجه رسید که با استفاده از بانک اطلاعات موجود در سایت و سایر اطلاعات و جمع آوری کلیه مبانی که در خصوص اشتغال و کارآفرینی امکان دستیابی آن وجود دارد اقدام، و در این سایت بنام کاراوب karaweb.ir متعلق به خیریه شهید محمد گلشیرازی برای بهره برداران بارگزاری شود.

جهت اطلاعات بیشتر کلیک فرمایید...

سایت بنیاد صحیفه سجادیه

redirect

ورود به سایت

خلاصه ای از سایت

بنیاد صحیفه سجادیه در استان اصفهان در جهت توسعه فرهنگ قرآن و عترت براساس حدیث ثقلین در سال 1395 زیر نظر مجمع خیرین قرآن و عترت استان اصفهان تاسیس گردید. امید است این کتاب ازرشمند صحیفه سجادیه که تنها کتابی است که از سوی اهل بیت (ع) به نگارش درآمده و به عنوان زبور آل محمد و خواهر قرآن معروف است، بعد از قرآن و نهج البلاغه به آن توجه ویژه شود و در جامعه اسلامیمان مورد توجه و بهر برداری قرار گیرد.

جهت اطلاعات بیشتر کلیک فرمایید...